من تقریبا ۱۱ سال پیش با یکی آشنا شدم
۳ سال با هم بودیم
اومد خواستگاری مشکل مالی داشت
حتی نشون شدیم حلقه انداختیم
بعد یه مدت چون مشکل مالی داشت خانوادم راضی نشد
رفت که رفت انگار که خودش هم از خداش بود هیییییچ تلاشی نکرد برای بدست اوردنم
خیلیییی حالم بد بود
ولی غرور داشتم گذاشتمش کنار ولی سوختم به معنای واقعی
هیچچچکس و نمیتونستم قبول کنم
انقدر سرگرم کار شدم خودمم یادم رفت روزی ۱۸ ساعت کار میکردم
بعد ۳ سال از شرایط بد خانوادم با اذیتاشون مجبور شدم با شوهرم ازدواج کنم
الان ۲ تا بچه دارم
اون بعد اینکه با من بهم زد رفت سریع نامزد کرد مثلا منو فراموش کنه ولیییی باز نتونست با اون میگفت همه جا تو بودی
با اونم بهم زد
بعد ۱۱ سال هنوز مجرده
هنوز نمیتونه کسی رو بپذیره خیلی پشیمونه از اینکه منو از دست داده ولی چ فایده
من قلبم سنگ شده با هیچ مردی نمیتونم دیگه عشق رو تجربه کنم حتی با همسرم
الان من اینجا اینطوری اون اونجا اون طوری
فقط به این خاطر که اون اون موقع نفهمید و بیخیال شد
الانم توصیه من به شما فقط اینه که کاری کن پیش دلت شرمنده نباشی از هر لحاظ هر تلاشی میتونی بکن ولیییی اگه دیدی نمیشه برای همیشه برو جوری که ارزوش دیدنت بشه