نه منتظر جواب خدا باش نه کمک شوهرت ،زها کن به زندگیت برس،هرچی کردن هرکاری کردن دیگه عوض نمیشه و اون آدما هم عوض نمیشن،شما عوض شو سرگرم خودت شو، مادر من عروس دوم یه خانواده بوده که مادر شوهر و خواهر شوهر خیلی اذیتش کردن پدرمم طرف مادرم نبوده، مامانم میگه سکوت کردم چون بلد نبودم جواب بدم چندین سال بعد عمه ام روی تخت بیمارستان وقتی داشته میرفته اتاق عمل کیست بدخیمشو دربیاره به مادرم گفته اه تو منو گرفت ،نمیدونم خدا برای همه تلافی می‌کنه یا نه،فقط میدونم خودتو رها کن از فکرشون،تهش تباهیه
یه چیز دیگه میخواستم بگم بد خانواده شوهر پیش خودش نگید،خیلی ساده اس ولی انقد تو زندگی آدم تاثیرات خوبی داره ،اینم برای خودتون واضح کنید که خواهرش،مادرش پدرش در حق من بدی کردن آخه شوهررای بنده خدا چه تقصیری دارن ما یقه اونازو میگیریم و ب مرور ازمون سرد میشن،اونا خانواده و هم خونش هستن نمیتونه بخاطر همسرش با اونا قط رابطه کنه
من امسال عید به همسرم همینو گفتم و خیلی خوشحال شد،گفتم ببخشید که برای رفتار بد یکی دیگه من تورو سرزنش کردم ،خودمم حالم بهتر شد
مگه کی هستند که تاییدشون مهم باشه؟ اونها اگر هزارتا مشکل و نقص نداشتند اینطوری مشکلدار رفتار نمیکردند.اشتباهات و ایرادهاشونو برای خودتون بشمرین و بولد کنید تا توی نظرتون کوچک بشن.بازم میگم البته باید خودتونو ازشون دور نگه دارید تا حد ممکن رفت و آمد نکنید.
منم شرایطم مث شماس با این تفاوت که شوهرمم پشتم نیس،و تقریبا موفق عمل کردم و جایگاهمم دارم
شما خوبی همه ظاهرا دوست دارن ولی گل بی خاری،با خودشون میگن این خاست کاری کنه ما حال اینو میگیریم دیگه
برای جلوگیری از این برخوردا اول کم کم رسمی برخورد کنید انگار همکارهای محل کارتون هستن صمیمیت کم کم ،کم کنید
دارم میگم کم کم یهو نه چون برا خودت بد میشه و جدی نمیگیرنت
دوم اروم اروم ازشون فاصله بگیرید در جمع خانواده اونا همراه همسر و فرزندنتان باشید تا اینکه در کنار اونا باشید در کنار خانواده شوهر هم باشید ولی کم و رسمی و این حس ایجاد کنید که خانوادم از همه مهمترن و من در طلب محبت و توجه شما نیستم
با دعوت خونه مادرشوهر برید روابط با خاهرشوهرا و جاری کمتر حرفه ایی یاد بگیرید و حرفی برای گفتن داشته باشید
سوم گاهی به قول قدیمیا دندون نشون بده ینی اگر بی احترامی و حرفی شد محکم جوابشو بدین و یا در مواقعی که بی احترامی شدید بود بگید من نمیتونم بی احترامی که بهم کردید بپذیرم و با خانواده محیط ترک کنید
اگر شوهرتون پشتتون نیس،محکم جوابشو بدین و بعد بی محلی کنید بهشون هر چیم جواب داذنذ طوری برخورد کنید که انگار نمیشنوید
اینکارو نکن ،این بیست سال زندگی کردی ؟توجهتو از روشون بردار،خدا میگه بنده عزیزم تو چی میخوای ما با رقتارمون میگی من می‌خوام درگیر خانواده شوهر باشم اونم میگه چشم و موقعیت پیش میاره تا هر روز بیشتر غرق این موضوع بشی، شما اگه یهو بری تو موضع سکوت و هیچی به شوهرت نگی الا محبت اوضاع خیلی بهتر میشه ،موفق باشین 🤍
میدونم چی میگی اما شوهره من با حرف اونا پیش میره مثلا همین برادرشوهرم میگه خونتو بفروش شوهرم میگه اره بفروشم اونا تو زندگی من دخالت میکنن اینم حرفاشونو گوش میده اما ما اصلا جرات نداریم تو زندگیشون دخالت کنیم صد بارم به شوهرم گفتم ببین اونا حرف مارو گوش نمیکنن اما شوهرم باز طرف اوناست
بابای منم همین مدلیه،اینجوز مردا عوض بشو نیستن خیلی کم پیش میاد بخاطر بالارفتن سن عاقل تر بشن،یکی از دوستای مامانم شوهرش تقریبا اخلاقش مثل بابامه ولی این خانوم شوهرشو تو مشتش گرفته و اختیار کامل این زندگی دست اونه،یه بار به مامانم گفت رگ خواب همسرتو چجوری بعد سی سال زندگی پیدا نکردی، زن باهوش خیلی میتونه نقش بازی کنه بجای حرص خوردن و قرص خوردن بشین تو آرامش فکر کن و تصمیم بگیر و با سیاست رفتار کن
