2737
2739
عنوان

دختران آسیب دیده از مادر (تاپیک جامع)

275093 بازدید | 5667 پست

یک تاپیک بسیار خوب در این زمینه داشتیم که متاسفانه به علت جنجال بعضی ها قفل شد و صاحبشم دیگه نیست. لینکش رو میذارم پایین مطلب.


https://www.ninisite.com/discussion/topic/1454278/کسایی-که-از-مادره-خودشون-زخم-خوردن


من چندین و چند سال که به خاطر آسیب هایی که از مادرم دیدم روانشناس می رم. نمیگم بد بوده ولی به تجربه متوجه شدم چون این مشکل هیچ راه حلی نداره فقط درددل کردن کمی آدم رو سبک می کنه.


برای همین هم این تاپیک رو درست می کنم تا ماهایی که از مادرهامون زخم خوردیم، جایی برای دور هم جمع شدن داشته باشیم. اگر بتونیم به هم راهکار بدیم، اگر نه حداقل به حرفهای همدیگه گوش کنیم و سبک بشیم.


دوست عزیز اگر از مادرت به جز خوبی ندیدی، خدا برات نگهش داره ولی این تاپیک محل مناسبی برای تعریف و تمجید از مادرتون نیست.

همچنین اگر اعتقاد دارید همه زنها به محض مادر شدن تبدیل به فرشته عشق و محبت میشن و میخواین به زور عقیده اتون رو تو حلق بقیه کنید، بازم اینجا مناسب شما نیست!

از این که به بقیه احترام میذارید متشکرم!


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
2738

قرار بود جمع زنون فامیل های خودی به مناسبت اومدن یک نفر از خارج یک ناهار زنونه داشته باشیم. قبل از ناهار یک اتفاق بسیار وحشتناک برای من افتاد. همه شوکه شده بودند، همه به هم ریخته بودن، همه سعی می کردن به نحوی منو دلداری بدن...حالا اومدن مهمونه هم نزدیک بود.

این وسط اما مادر گرام ما گم شده بود! بلاخره یکی از وسط جمع به موبایلش زنگ زد و مامانم گفت من تو کوچه هستم اومدم از ماشین چیزی بردارم اما سوییچ از دستم افتاد پیداش نمی کنم! دارم میگردم دنبالش! و در حالی که بقیه داشتند برای من دل می سوزوندن و حتی گریه افتاده بودن مامانم 1 ساعت بعدش برگشت!!!


بقیه متوجه رفتار عجیب مامانم نمی شدن اما من خیلی خوب می دونستم به دو دلیل جمع رو ترک کرده. اول که نمیخواست من مرکز توجه باشم. دوست داره همیشه اگر دلسوزی و توجهی هست به خودش بشه دوم این که از ابراز احساسات و ناراحتی برای من ناتوانه. تو جمعی که خاله و زندایی هام برای من اشک می ریختن اون چون نمی تونست الکی ناراحتیشو نشون بده ترجیح داده بود به بهانه ماشین بره تو کوچه و بازم به بهانه گم شدن سوییچ تو نیاد تا کمی غائله بخوابه.

حالا هی این وسط هم دخترا بهش زنگ می زدن بابا کیمیا غش کرد از گریه بیا بالا. اصلا ما میریم دنبال سوییچ میگردیم می گفت الا و بلا نه همین الان میام شما لازم نیست بیاین!

كيميا عزيزدلم چه كار قشنگي كردي واقعاجاي اين تاپيك خالي بود منم خيلي ضربه خوردم و ميام مينويسم حتما وقت كنم مرسي ازت كه آنقدر عاقلانه منطقي و شفاف مينويسي❤️ و محلي براي درددل درست كردي

ماشاء الله لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم.
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز