یکی از دوستامون تازه ازدواج کرده بودن .
1 سالی میشد . همش دعوا داشتن با پسره سر خانواده ها یخورده سبک زندگیشون فرق داشت پسره دختره رو میزد دختره هم با ناخون میکشید صورت پسره رو . صبح میخواست برع سرکار صورتش کای خراش داشت . پسره شهر دختره بود اونجا غریب بود پسره . دختره همش بیرونش میرکت میرفت تو پارک میخوابید تا صبح 😂
یادبگیریم#