2777

پارت #

برای هشتگ "پارت" 4 مورد یافت شد.

پارت# یک



به سختی نفس می‌کشید. چشمانش سیاهی میرفت.همه دشت رو را برف فرا گرفته بود. تنها روشنایی امیدش، دود کلبه مقابلش بود. سعی می‌کرد ضعیف نباشد. از فریده خبری نبود

کاش به هوای گرفتن عکس،مسیر را گم نمی‌کرد. دیگر نای راه رفتن نداشت. یا مهدی بر زبان آورد و بر زمین افتاد. وقتی چشمانش را باز کرد خودرا... 

پارت# دوم 

#دردسرهای_مهتا

دیرینگ دیرینگ دیرینگ دیرینگ دیرینگگگگگگ درررینگ 

اههههه کیه کله سحر 

_الو 

اتنا_ پاشو بیدارشو مگه نمیخوایی بیایی مدرسه من دم در خونمون ایستادم منتظر تو مگه امروز قرار نبود نقشه اتو اجرا کنی بیا که دیر شد

_ دارم میام الان میام اومدم 

سریع از تخت خواب بلند شدمو و لباسامو تنم کردم و رفتم سرویس وای خدا الان دیرم میشه اوووف خدایا حالا چیکار کنم تا تموم شدنه کارام فکرامو هم کردم همونجا و از سرویس دراومدم ( قبول داری جای خوبیه برا فکر‌کردن ) حالا بعدا جواب تورو هم میدم الان دیرمه..

_ ماماااااان

_ زهر مار چته کل سحری کجا میری 

_ مامان دیرم شدع منو برسون تروخداااااااا 

_ کجا برسونمت دختر 

_مامان مدرسه دارممممممممممم بدو دیر شد 

_امروز جمعه هست 

قیافه من 😳😲🤨 اتنا میکشمت ساعتو نگاه کردم ۶ و نیم جیییییغ میکشمت حالمو بهم زدی با این کارات اتی سریع مانتو شلوارمو عوض کردم و سریع یه مانتو بیرون پوشیدم و به طرف حال رفتم 

_مامانی

_ دختر من دارم میرم کوه با خاله هات شما میمونی خونه

_ ن منو برسون خونه اتی از اونطرفم مامانشو بردار

_ باشه برو سوار شو تا بریم 

ممنون میشم حمایت کنید ⁦❤️⁩

#دختری_باموهای_سپید_در_دهه_دوم_زندگی_اش

شیرین.# قلیوند

ادامه ی

پارت#  _۱



_ممنونم

ایستاده بود کنارم

و زل زده بود به دست دکتر که نوار سبز رو نشون میداد

ساق شلوارم را کشیدم پایین

و بلند شدم

درد بیشتر میشد

چادرم را روی دستش انداخته بود خیسی چادرم روی آستین دستش رد انداخته بود

کیفم را از روی میز دکتر برداشت و راه افتاد

سرانگشتش را گرفت سمت دیوار 

زد رو دیوار اینم نوار سبز

تکیه دادم دیوار و لنگ لنگان رفتم

وقتی کنار اتاق عکسبرداری رسیدیم

تکیه دادم به دیوار 

گفتم معذرت می‌خوام

تا اینجا هم زحمتتون شد

دیر وقته

نگرانتون میشن

بفرمایید


بُراق شد

و با تندی گفت


چه زحمتی

من مقصرم


بعدشم من نوجوان نیستم

قرار به نگرانی باشه

خانواده شما نگران میشن


کیفمو گذاشت رو صندلی سبز کنار در تصویربرداری و گوشیشو از جیبش در آورد تماس بگیرید با خانواده

از نگرانی درشون بیار

کیفم رو برداشتم و نشستم و همزمان با باز کردن در کیفم

گفتم گوشی دارم ممنون


گوشیمو کشیدم بیرون

از صب که تو پاسگاه خام


وش کرده بودم

تا الان خاموش بود

روشنش کردم


تا صفحه بالا بیاد زل زدم به گوشی


+نوبت ماست بفرمایید.


عکس رو گرفتن


آقای مسنی با همه مهربانی گفت

شکستگی نیست دخترم نترس

مچ پات دررفته

+شکر

سرم رو تکون دادم

و با لبخند تلخی تشکری کردم

و راه افتادیم


دم در اتاق

که رسیدیم گفت

گوشیتون ویبره خورد


داغ ترین های تاپیک های امروز