#دختری_باموهای_سپید_در_دهه_دوم_زندگی_اش
شیرین.# قلیوند
ادامه ی
پارت# _۱
_ممنونم
ایستاده بود کنارم
و زل زده بود به دست دکتر که نوار سبز رو نشون میداد
ساق شلوارم را کشیدم پایین
و بلند شدم
درد بیشتر میشد
چادرم را روی دستش انداخته بود خیسی چادرم روی آستین دستش رد انداخته بود
کیفم را از روی میز دکتر برداشت و راه افتاد
سرانگشتش را گرفت سمت دیوار
زد رو دیوار اینم نوار سبز
تکیه دادم دیوار و لنگ لنگان رفتم
وقتی کنار اتاق عکسبرداری رسیدیم
تکیه دادم به دیوار
گفتم معذرت میخوام
تا اینجا هم زحمتتون شد
دیر وقته
نگرانتون میشن
بفرمایید
بُراق شد
و با تندی گفت
چه زحمتی
من مقصرم
بعدشم من نوجوان نیستم
قرار به نگرانی باشه
خانواده شما نگران میشن
کیفمو گذاشت رو صندلی سبز کنار در تصویربرداری و گوشیشو از جیبش در آورد تماس بگیرید با خانواده
از نگرانی درشون بیار
کیفم رو برداشتم و نشستم و همزمان با باز کردن در کیفم
گفتم گوشی دارم ممنون
گوشیمو کشیدم بیرون
از صب که تو پاسگاه خام
وش کرده بودم
تا الان خاموش بود
روشنش کردم
تا صفحه بالا بیاد زل زدم به گوشی
+نوبت ماست بفرمایید.
عکس رو گرفتن
آقای مسنی با همه مهربانی گفت
شکستگی نیست دخترم نترس
مچ پات دررفته
+شکر
سرم رو تکون دادم
و با لبخند تلخی تشکری کردم
و راه افتادیم
دم در اتاق
که رسیدیم گفت
گوشیتون ویبره خورد