2777

شاید_به_دردتون_خورد #

برای هشتگ "شاید_به_دردتون_خورد" 1 مورد یافت شد.

رفقا-بخونید-همه#  

شاید_به_دردتون_خورد#  

عزیزم

پسر اول من شیرخشک هم خورد. چاره نداشتم. نتونست سینه رو بگیره. مجبور شدم تا دو ماه بدوشم و با قاشق شیرمو بدم بهش. شیرخشک دادم تا سیر بشه. سر زردیش خیلی منو ترسوندن و گفتن شیرخشک بده تا تند تند دفع داشته باشه. دستور بستری هم دادن که با رضایت شخصی بچه رو اوردم خونه.


داستان شیردهی پسر اول من خودش یه پا فیلمه. هرچی به ذهنم میرسید خوردم که شیرم زیاد بشه. خیلی غصه خوردم و حسرت. همش با غصه به خانم هایی نگاه میکردم که شیرشون زیاد بود و به بچشون شیرخشک نمیدادن. خصوصا مصادف شده بود با سزارین شدنم. حس شکست میکردم و توی زنانگی خودم نقص می دیدم. من چه زنی هستم که نه میتونم طبیعی زایمان کنم نه میتونم شیر بدم. چقدر روزهای بدی بود.


ولی هیییییچ وقت ناامید نشدم

گفتم تو طب سنتی خودمون راه افزایش شیر رو پیدا نکنم تو طب آسیای شرقی یه چیزی پیدا میکنم. هرجور شده میگردم و راهش رو پیدا میکنم

مدام تحقیق میکردم. مدام یه چیز دیگه به خوراکی هام اضافه میکردم.

توی چهارماهگی بچه کامل به شیشه رو اورد و دیگه سینه رو ول کرد. برا یه مادر توی شرایط اون موقع من, رو برگردوندن بچه یه شکست تمام عیار عاطفی بود. خصوصا با اون همه تلاش.

ولی من گفتم تا اخرین قطره قبل خشک شدن میدوشم و با شیشه بهش میدم. مادرشوهرم دیگه صداش درومده بود ول کن. دخترداییم میگفت بابا دیگه هرکی بود بیخیال می شد, تو چقدر حوصله داری.

تو همون روزا قسمت شد بریم پابوس امام رئوف. شاید باورت نشه ولی به طرز عجیبی بعد چندین روز بچه شروع کرد به خوردن شیر خودم و دیگه سینه رو ول نکرد

هرچی بود حضرت رضا بدون اینکه ازش بخوام خودش یه عنایتی کرد. نمیدونم شاید سفر باعث این موضوع شد. هرچی بود روزی بچه از بدن مادر ادامه پیدا کرد تا یک سال و سه چهارماهگیش که مجبور شدم برا حاملگی مجدد از شیر بگیرمش.


سر پسر دومم چون فیزیک سینه اماده شیردهی بود و زایمانمم فیزیولوژیک از همون لحظات اول زایمان بچه شیر خودمو خورد. اما ذهنیت من همون ذهنیت قبلی بود. حتی شاید پیام هام توی تاپیک ثبت شده باشه که مدام سوالاتی میپرسیدم تا مطمئن بشم بچه اوکیه و مشکلی نداره. ببین حتی میدوشیدم شیرمو و بهش با قاشق میدادم! از ترس اینکه نکنه شیرم کافی نباشه! اخه من شیرم رگ نمیکنه هیچ. یه ذره بچه بزرگ میشه دیگه قشنگ معلوم نمیشه من شیر دارم. ولی بچه وزن میگیره. معیار فقط وزن گیری بچه ست. حتی گاهی پوشک هایی که خیس میکنه هم ادمو گیج میکنه. من خیلی جنگیدم تا بپذیرم شیرم کافیه. حتی الان سر دخترمم این ذهنیت باهام هست و تا نبرم بهداشت خیالم راحت راحت نیست. با اینکه بچه ظاهرا راضیه.

ببین من سر بچه اولمم شیرم کافی بوده!!!!! فقط بخاطر حرف مفت پرستار بیمارستان و البته نداشتن نوک سینه وزایمان افتضاحم و حالات روحی بعدش, سر حرف بعضیا که معیار خوب بودن شیر رو رگ کردن و به اصطلاح چرب بودن میدونستن, پسرم رو شیرخشکی کردم. (کنار شیر خودم)


طبق تجربه من استراحت و حال خوش و بعدش مصرف کافی مایعات مهم ترین عامل ترشح کافی شیره

اول استراحت

بعد حال روحی

بعد تغذیه


غصه رسما شیر رو خشک میکنه. من دخترداییم جوری شیرس رگ میکرد که بدون اغراق یه لیوان از اون سینه میریخت تا وقتی از این یکی بچه رو تغذیه کنه. یادم نمیره اون لیوان رو میذاشت رو اوپن مادرم اینا. من باورم نمیشد اینا خود به خود سرازیر شده و اضافات شیرشه. ( البته به جهت نارس بودن پسرش ریزه ست و شدیدا کوتاه قد و تحت درمان های هورمونیه)


ببین بنداز دور هرچی تو ذهنته. اروم باش. الان جز خودت کسی نمیتونه بهت کمک کنه. بچه اولش محکم میخوره. بعدش اروم میخوره. 

داغ ترین های تاپیک های امروز