از صبح برات ابگوشت بار گذاشته بودم بعدم موهامو که قبل عید برات طلایی کرده بودم رو بیگودی زده بودم
بعدم داشتم دیکته اتنا رو میگفتم و شیرخشک اروند و درست میکردم
و ارزو رو از تراس می اوردم تو خونه و دعواش میکردم که نره تو تراس یهو بیفته پایین
بعدهمون لحظه شما زنگ میزدی میگفتی عیال دوغ ابعلی گرفتم چیز دیگه ای واسه ناهار نمیخوای منم با صدای نازک میگفتم نه عاقایی فقط زودتر بیا دلم برات یخده شده
حمایت_از_تولید_داخلی#
دوغ_ابعلی#
تبلیغ_دوغتو_بنوش#
#انجمن_حمایت_از_زردعقدی