حال من خوب است اما با تو بهتر می شود
با تو دنیا پیش چشمم جور دیگر می شود
در کنارم مینشینی بی خبر از من ولی
تیک تاک سینه ی من حداکثر میشود
این چه جادویی است در عمق نگاهت ای عزیز
هر کسی می بیندش با یک نظر خر می شود!
مثل یک رویای بی اندازه خوشبویی که عشق
در کنار عطر تو گویی معطر میشود
من نمیدانم چرا هر بار می بینم تو را
چشم هایم روی دریایت شناور می شود
شرح عشقت را اگر خواهم که بنویسم به شعر
هر دو مصراعش هزاران جلد دفتر میشود
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
راز پنهان مرا جار به دنیا زد و رفت
تا که فهمید دلم عاشق زارش شده است
رویگردان شده و شانه به بالا زد ورفت
سند قلب مرا دید و ز دستم دزدید
بی کم و کاست به نام شب یلدا زد و رفت
قایق زخمی چشمان به در دوخته ام
زیر باران به دل وسعت دریا زد و رفت
یوسفی بود که از آینه آگاه نبود
طعنه ها از سر عادت به زلیخا زد و رفت
رفت و با رفتن خود جان مرا با خود برد
برگه مرگ مرا یک شبه امضا زد و رفت
پشت دیوار غرورش ز کسی غافل شد
که نفهمید چرا قید جهان را زد و رفت
