2733

ارسالی_اعضا #

برای هشتگ "ارسالی_اعضا" 6 مورد یافت شد.


#ارسالی_اعضا‍ 

‌                                                 ‌ ‌‌‌    ‌

سلام من فاطمه ام و این داستان زندگی منه،

من دختر شاد و سر زنده ی بودم ک داشتم زندگی میکردم بخاطر خانواده ی مذهبی ک داشتم و اینک سختگیر بودن ی ازدواج سنتی کردم.من از همون اول تو زندگیم با همسرم و خونواده همسرم دچار مشکل شدم دعواهای شدید و کتک کاری و خیلی چیزای دیگ اما چون خانواده سنتی و مذهبی داشتم من مجبور به ادامه بودم.

مدتی بود شوهرم پودری میاورد و میگفت که مادرش داده برای اینک من کمی چاقتر بشم من لاغر نبودم و این بهانه بود شوهرمم رو سر من وایمیساد ک من اون پودر و داخل آب حتمن تا آخر بخورم.این جریان ادامه داشت تا حدود یک هفته بعد از اون من کم کم چیزای میدیدم یا حس میکردم اغلب روزها شوهرم که از سر کار برمیگشت منو تنها میذاشت و پیش خونوادش میرفت تقریباً بعد رفتن اون من حس سنگینی تو خونه رو میکردم یا سایه های محوی رو میدیدم من حتی بدون اینک بخوام یهو خوابم میبرد یا بیحال میشدم و فقط میتونستم دراز بکشم،تو وقتهای ک اینجور میشدم تو خواب و بیداری شوهرمو میدیدم برگشته و منو آزار میده یا میخواست خفه ام کنه یا اذیتم میکرد،دیگ این اذیت شدنها ادامه داشت حتی وقتهای ک بقیه کنارم بودن ما که شبها میخواستیم بخوابیم نا خواسته من پلکهام سنگین میشد و خوابم میبرد توی خواب یک زن با موهای بلند و وبدنی سیاه میومد و منو اذیت میکرد من چشمام باز میشد و میدیدم شوهرم کنارم در حال چَت کردنه ولی اون متوجه من و موقعیتم نمیشد آسیبها جسمی بودن و بعد از بیداری تمام آثارش رو بدنم قابل مشاهده بود،با دعواهای زیادی ک داشتیم من به خونه ی پدرم رفتم و باز اونجا اذیت کردنها ادامه داشت من از ترس اینک اذیتم کنن نمیخوابیدم به محض بسته شدن چشمهام اون زن اذیتم میکرد و میگفت تو هیچوقت نباید پیش شوهرت برگردی،من غذا نمیتونستم بخورم توی دوماه بیست کیلو کم کردم بیمارستان بستری شدم و همه میگفتند ک هیچ مشکلی توی آزمایشاش نیس.بالاخره ما پیش سیدی رفتیم و اون گفت ک واست طلسم نوشتن و این دعا رو پیشت نگه دار و برگرد سر زندگیت.

من برگشتم همراه با دعا،اما همون شب باز اون زن اومد گفت من ولت میکنم اما باید دعای رو که پیشت داری از بین ببری من صبح اون روز دعا رو تو آب انداختم و برا همیشه اون دیگ ندیدم.

اما هیچوقت زندگی من ی زندگی عادی نشد😔😔


ارسالی_اعضا#  




ارسالی_اعضا#  

هر روز کارمون در کارگاه ماسک دوزی رو به نیابت از یک شهید انجام میدادیم🌹. یه شب دوستم پیشنهاد داد که شهید فردا شهید هادی باشه،گفتم عالیه.


خودم در نظر داشتم که روز آخر شهید گمنام باشه.

صبح وقتی رفتیم بهمون گفتند روز آخر کارگاهه.همه ناراحت شدیم.ولی درست دراومد،روز آخر برای شهید گمنام شد.آخه آقا ابراهیم هم گمنامه....😞


گفتیم چون هرکسی با آقا ابراهیم آشنا هست و سلام بر ابراهیم رو خونده،برای اینکه دیگران هم مشارکت داشته باشند،هرکسی یک خاطره ای از شهید هادی بگه،یکی از رفتارش با نامحرم گفت که دخترهایی که عاشقش شدند،یکی از اذان پشت موتورش گفت...


بیش از یک ماه بود که نماز جماعت نخوانده بودیم😞.من و دوستان نشسته بودیم که گفتم دلم برای روضه تنگ شده،برای روضه زنده،دیگه روضه از تلویزیون و گوشی به دلم نمینشینه،فقط روضه زنده می خوام،دعای کمیل۱/۵ساعت می خواهم...


با دوستم رفتیم وضو گرفتیم،وقتی اومدیم دیدیم همه دارن چادر سر می کنن،گفتم چه خبره⁉️گفتن حاج آقامدیرموسسه برای سخنرانی می آید،گفتم خوب جماعت هم بخواند، گفتن جماعت هم می خواند.

باورم نمی شد.


دوستم کتاب خدای خوب ابراهیم رو آورده بود و بهم داد منم سر جانمازم گذاشتم✨.بعد از نماز یکی از خانم ها به حاج آقا گفت خانم ها میگن اگر میشه ذکر توسلی داشته باشید چون ما هرروزمان را به نام یک شهید کار می کرده ایم و اگر بشود به نام حضرت زهرا توسل کنید.💔


شروع کردن :لا حول و لا قوة الا باالله...

و بعد هم روضه حضرت زهـــرا و از شهدای فاطمی مثل برونسی و کاظمی نام بردن....

خیلی چسبید.آقا ابراهیم حسابی امروز تحویلمون گرفت.👌

به دوستم گفتم دستت درد نکنه بابت انتخاب شهیدت...🌹

@shahiidaneh

متن زیر رو بخون.



ارسالی_اعضا#
«برای رها شدن»

خسته‌ام، خسته و درمانده‌ی‌ راه روزگار😔

به‌هرچه چنگ می‌زنم بیهوده‌است
سردرگم‌م...😭

یکی می‌آید و می‌گوید:

حیات برتر،🕊😌
تنها مسیر

با خودم می‌گویم:

کدام حیات؟ 🤔

کدام مسیر؟
🙄🙄
می‌گوید:
↘️↘️
تنها مسیر آرامش در حیات برتر

زمزمه‌ای می‌شنوم👂

این همان راه توست که سال‌ها به‌دنبال‌ش گشته‌ای

راه فطرت‌ت، 👌

مسیری که نشان می‌دهد رسیدن به‌معشوق سخت نیست✌️

لذت‌بخش‌ترینِ پایدار است...

کسی آمده نشان‌مان دهد راه‌هایی که رفته‌ایم کوره‌راهی بیش نبوده‌است

همیشه تبسم دارد...👄
می‌گوید رنج و برای‌مان می‌شود عسل 😋

که می‌توان به‌دهان گذاشت و شیرینی و حلاوت‌ش به جان و روح‌ت بنشیند...😌

📚چندین کتاب خوانده‌ام تا مسیر آرامش‌م را بیابم

اما باغفلت از قرآنِ زندگی‌ام گذشته‌ام

همان که او می‌گوید:

تنها مرهم رنج و دردهای دل‌مان است💔💔💔

بگذارید قرآن هرکاری می‌تواند با دل‌تان انجام دهد.

این‌جا همه‌چیز فرق می‌کند

همیشه خواسته‌ام فرار کنم از سختی‌ها🏃

او آمده‌است تا قاعده‌ها‌مان را به‌هم بریزد و راه رهایی از رنج‌ها را با تنها مسیر درست‌ش نشان‌مان دهد.🙏✌️

«زندگی یعنی رنج»✅

🔰«انسان این توانایی را دارد که از همه‌ی موجودات عالم ارزش‌مندتر بشود و برای ارزش‌مندتر شدن باید انتخاب کند و این انتخاب آغاز داستان رنج خواهد بود.»✅


🌀«زندگی تمام ابناء بشر خلاصه می‌شود در مدیریت

👇👇👇👇
رنج و لذت»

«بهترین تعریف درست انسان

تولید‌کننده‌ی ارزش💪

«هر رنجی که به‌تو رسید ببین چه‌طور می‌توانی گُل بودن خودت را به‌موجودات عالم نشان دهی 🍃🌹

🌻سعی کن با رنج‌های زندگی‌ات به‌زیباترین شکل ممکن برخورد کنی.» ...🌻

💠او شاگردانی دارد پاک‌تر و زلال‌تر از آبِ روان، تربیت‌شان کرده که تربیت‌مان کنند تا آرامش را به‌خوردِ روح‌مان بدهند برای تجربه‌ی لذت‌هایی عمیقاً عمیق...

او تفسیر 🌸فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ است🌸،
مردِ تأویل

(ِ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ) است...
✨✨✨✨✨