ما شاهد درس میخوندیم و همه میدونن چه قدر توقعات از شاهد بالاست یه بار یه روحانی خیلی برجسته و مطرح امدن تو کلاس .گفت من اراده خاصی به شما و خانواده هاتون دارم وباعث افتخاره به تمامی سوالات شرعیتون جواب بدم هر سوالی دارین تو کاغذ بنویسین بنده پاسخ میدم .
بچه ها همه مشغول شدن به نوشتن و ایشونم خیلی مهربانانه به ما نگاه میکرد و دوست داشت بدونه دغدعه ها و سوالاتمون چیه .....
سوالا جمع اوری شد و گفت بسم الله الرحمن الرحیم کاغذ اول باز کرد خوند چشماش اینطوری شد😳گفت خب مثل اینکه عده ای قصد خراب کردن وقت کلاسی دارن رفت سوال بعدی بیچاره هی قیافش بیشتر به هم میرفت سوال ۶ یا هفتم بود بگدریم از اینکه کاغذ با حرص مچاله میکرد مینداخت یه گوشه گفت واقعا براتون متاسفم این چرندیات چیه نوشتین😂😂
حالا جا نیست تو تاپیک بگم ولی همش سوالای خاک بر سری مثبت ۱۸ که به ذهن هیچ جنبنده ای نمیرسید داخلش نوشته شد بود یهو با تمام عصبانیت بلند و کلاس چند دقیقه اول ترک کرد دیگه هم دعوت مدرسه ما رو قبول نکرد.
بعد ناظم امد یه جوری عصبانی شدو تنبیهمون کرد از انضباطمون کم کرد بیچاره افتاده بود به گریه 😂😂من کلا ادمی ام تو شرایط استرسی و جدی میخندم نمیتونستم خودم نگه دارم پرتم کرد بیرون با چند تا از بچه های دیگه خلاصه یک هفته هم از زنگای تفریح تحریم شدیم ولی الان یادش افتادن موندم چه سوالاتی تو ذهنمون میچرخیده😂😂😂
خاطره# فان#