🦋 #

 چه زیبا

همتم تا می رود ساز غزل گیرد به دست

طاقتم اظهار عجز و ناتوانی میکند

شهریار🌱#  

🤍🌺

هرچه با هر که کنی بر تو همان می‌گذرد 

مهربان باش که این عمر گران می‌گذرد 

پانویس:مهربان باش جانم لبخند بر من بزن مهری بر دل دیوانه ام روانه کن شاید فردایی نباشد برایم🙂🖤

🦋🍃#  

ســخــݩــےازڋیــآږڋݪــ#  

حیران‌خاتون#  

🦋🍃

یه شب تو خواب رفتم رو به بالا

رسیدم درگه باری تعالی

جلوش وایستادم و جبریل جفتم

سپس رو به خدا با بغض گفتم

خداوندا مرا آن ده که آن به

خدا برگشت نگاهم کرد و گفت :عه!...

جبی این بنده رو کی خلق کرده

که جرات کرده در درگه بگرده

تویی که بنده صالح نبودی

واسه چی زر زر بیخود نمودی؟

نه اهل هیئتی نه اهل مسجد

نه پای منبری نه بچه سید

ز وحشت روی زانویم فتادم

برایش ماوقع را شرح دادم

خداوندا در این دیوانه خانه

در این خر تو خر خاورميانه

اگر خلقی پی راه نجاتند

مقصر مؤمنین و مومناتن

جهانت را جهنم کرده اند و

تمام بندگانت برده اند و

میون قحطی و فقر و خرابی

اینا رفتن سراغ بد حجابی

اینا با کل دنیا جنگ کردن

گشاده دست مارو تنگ کردن

تو این دنیا که ملت گشنه بودن

به اون دنیا دلا رو خوش نمودن

ادامه دارد.... 

🦋🍃#  

ســخــݩــےازڋیــآږڋݪــ#  

حیران‌خاتون#  

🤍🌱

موهایمان که در جوانی سفید شد

گفتند ارثی است، درست میگفتند

ما وارثان اضطراب تاریخ بودیم

درهیاهوی زندگی پر از سکوت بودیم

ما ناگفته های زمانه خویشیم

با زبانی قاصر از گفتن حقایق

گفتیم:زندانی شدیم

نگفتیم :افسرده و روانی شدیم

نمی‌دانم چه بودیم، جوان؟ میانسال؟ شاید هم سالخورده!...

تنها میدانم ما

سالخورده روزگار جوانی خویشیم

فریادمان سکوت

غم‌هایمان لبخند

ا‌شک هایمان اشک شوق

هق هق شبانه هم قهقه هایمان شد

آری ما ادمکی گوشه گیر زیر ماسکی پر طراوتیم

اما بداند روزگار، چرخ و فلک

ما از همین پیله ها پروانه خواهیم شد.

دست نویسی از حیران‌خاتون#  

🦋🍃#  

ســخــݩــےازڋیــآږڋݪــ#  

🙂🍀

من از تمام دختران شهر سر بودم

افسوس از بازی دنیا بی خبر بودم

از عکس هایی که به دیوار اتاقت بود

هرچند زیباتر نبودم، ساده تر بودم

هرجا کم آوردی، کنارت بیشتر ماندم

با اینکه زن بودم ولی مرد خطر بودم

هرجا به خاکی میزدی از آن همه همراه

تنها یکی می‌ماند، من آن یک نفر بودم

هرجا یکی کم بود کاسه کوزه هایت را

روی سر او بشکنی آن دور و بر بودم

از دور میفهمم چه حالی، شاد یا غمگین

اما تو چه؟ دیروز فهمیدی پکر بودم!

از خود به تو از تو به غم از غم به تنهایی

من در تمام عمر در حال سفر بودم

من عاشقی کردم تو عادت، فرق ما این بود

اهل سیاست بودی و اهل هنر بودم

ای کاش آن روزی که گفتی دوستت دارم

یا لال بودی، نه! زبانم لال... کر بودم

گفتی اگر تو جای من بودی چه میکردی

ترکت نمیکردم عزیزم، من اگر بودم

برگشتی و تنهایی ام را بیشتر کردی

من هم به پایت سوختم از بس که... :)

خر بودم

🦋🍃#  

ســخــݩــےازڋیــآږڋݪــ#  

حیران‌خاتون#  

🤍🫰🏻

نردبان میخواست یا اندیشه دینار داشت 

نفع خود را دید تنها، هرکه با ما کار داشت 

گر لباس پاره میبینی تنم، از فقر نیست 

آستینم را بریدم، بس که در خود مار داشت 🙂

🦋🍃#  

ســخــݩــےازڋیــآږڋݪــ#  

حیران‌خاتون#  

شده دردی به دلت ریشه کند آب شوی؟ 

همه شب با غم دلتنگی خود خواب شوی؟ 

شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟ 

گره در روح و روانت به جهانت بزند؟ 

شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟ 

گره ات کور شود غم به روانت برسد؟ 

شده دلتنگ شوی چاره نیابی جز اشک؟ 

من به این چاره بی چاره دچارم هر شب... 

🦋🍃#  

ســخــݩــےازڋیــآږڋݪــ#  

🦋☘️

امروز متولد شدم 

از میان تمام تاریخ امروز از آن من است. 

ای من عزیز مبارکت باشد این روح جدید 

که در آن دایره نزدیکانت را محدود کردی 

تو امروز شکستی و از نو روییدی 

تو امروز اشک هایت را زدودی

و با دلی پر امید به استقبال فردایت رفتی 

متحول شدی و متولد شدی جانم 

نوش کامت باد 🦋☘️

12.13

🦋🍃#  

ســخــݩــےازڋیــآږڋݪــ#  

حیران‌خاتون#  

🤍🙂

عاشقش بودم ولی یک شب جوابم کرد و رفت

این من دلداده را مجنون خطابم کرد و رفت

نسخه را پیچید و گفت با من نباشی بهتر است

با همان یک نسخه‌اش عمری کبابم کرد و رفت

☘️🫰🏻

🦋🍃#  

ســخــݩــےازڋیــآږڋݪــ#  

حیران‌خاتون#  

🤍

رفتم از خالق بخواهم، 

یک دو روزی مرگ را... 

پاسخ آمد :

به خیالت 

زنده بودی 

تا کنون؟... 🙂

🦋🍃#  

ســخــݩــےازڋیــآږڋݪــ#  

حیران‌خاتون#