افسردگی به دنبال وسواس

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 55 بازدید

باسلام و خسته نباشید. من یک مدتی میشه که دیگه حس میکنم هیچکس رو دوست ندارم. حتی دختر یک سال و نیمم رو که واسه اومدنش لحظه شماری کردم. بدنیا اومد مریض شد چقدر گریه کردم و تمام سعیم رو واسه خوب شدنش کردم. نمیدونم شاید زیاد به خودم فشار آوردم که یک دفعه ای از همه چی زده شدم. الان میگم فقط به خودم فکر کنم. فقط به فکر سلامتی خودم باشم. میگم همه میرن و من خودم میمونم. همش وسواس این رو دارم نکنه مریض شم. نکنه ایدز بگیرم. همش تو جستجوی بیماری تو خودمم. سالهاست که از بیماری وسواس فکری رنج میبرم. طوری شده که مدام کارهامو بخاطر چک کردن های بیخود تو سرکار رها کردم. الان همه چی واسم بی اهمیت شده.و این حداقل ماجراهاست که اینجا نمیشه صحبت کرد. دوست دارم کسی منو درک کنه.لطفا کمکم کنید.


پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام، سلامت باشید. امیدوارم این روزهارو به زودی سپری کنید و احوال خوشی داشته باشید.
یکی از اولین چیزهایی که میتونه به ما در این مواقع کمک کنه داشتن آگاهیه. یکی از دلایل احتمالی وسواس فکری اینه که مغز ما برای پایان دادن به یک فکر ضعیف عمل میکنه. بخصوص وقتی این فکر دارای بار هیجانی هم باشه و به زندگی ما ارتباط داشته باشه، مغز نسبت به اون فکر هشیارتر عمل میکنه و به دنبال اطلاعات بیشتری میگرده. همینطور در مورد توقف جذب اطلاعات هم ضعیف عمل میکنه. وقتی هم که تلاش میکنیم جلوی این فکرهارو بگیریم شرایط بدتر میشه چون با گفتن اینکه مثلا "به بیماری فکر نکن" باعث میشه خود بیماری بیشتر به ذهنمون خطور کنه. همچنین وقتی این تلاشو میکنیم باعث میشه سیستم سمپاتیک (سیستم جنگ و گریز) در ما فعالتر بشه و مضطرب بشیم. پس ما وارد یک چرخه معیوب میشیم که ممکنه با گذشت زمان حتی پیچیده تر بشه. پس در وهله اول باید آگاه باشیم که این شرایط، درون خود ما ایجاد میشه و خوشبختانه با دانش فعلی میشه مدیریتش کرد و قابل درمان هست و بهتره شما از خدمات روان درمانی و دارودرمانی بهره ببرید. اما مسیر شما یکم سخت هست با این حال تحمل این سختی به راحتی بعد از درمان ارزش داره و میتونید به چیزی که برای سلامتیتون در آینده آرزو دارید برسید.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha