سلام ممنون بابت راهنماییتون روز بخیر

من یک سال عقد بودم الانم ۷/۸ ماه که عروسی کردیم ۱۷ سالمه شوهرم هم ۲۳ سالش من با خواست خودم ازدواج کردم چون اون اوایل خانوادم داشتن جدا میشدن و دوست داشتم از اون خونه کلا برای همیشه برم چون خیلی اعصابم خراب شده بود حتی مشاور هم میرفتم با نوه خالم آشنا شدم و قول ازدواج داد منم امیدوار و چشم رو همه چی بستم پامو در یک کفش کردم که من میخوام با این ازدواج کنم خانوادمم شدید مخالف بودن اما ناچار دیگه قبول کردن شوهرم در روستا بزرگ شده و خانواده مذهبیه تقریبا شدید ولی من در بالاترین منطقه شهر زندگی میکردم و اصلا خانوادم مذهبی نیستن خلاصه ازدواج کردیم اذیتی نموند مادرشوهرم با خانوادم نکنه (مادرشوهرم دخترخالمه)

هر بی احترامی میکرد همش با کلی ترفندای مختلف از خانواده من پول میکشیدن همش قرض میگرفتن و نمیدادن

خلاصه موقع عروسی شد جهیزیمو کامل بابام داد. بابام برامون خونه خرید اونا هیچ چیزی نگرفتن که هیچ انتظار داشتن پول عروسی هم نصفشو ما بدیم شوهرم با وام ازدواج یک ماشین خریده بود که بخاطر عروسی فروخت خرج عروسی شد و من گیر دادم بودم پاتختی رو در روستا نمیام کلی امدن رفتن که بیا آبرومون میره بعد گفتن ما پول طلاهات که پسرمون برات خریده رو میدیم واسه همین قبول کردم 

یادم رفت بگم اینا یک خونه داشتن همش میگفتن برای شوهرمه واسه همین بابام امیدوار بود گفت آره خونه داره میفروشه میاد ماشین میخره براش

خلاصه عروسی گذشت اینا اون خونه رو یواشکی فروختن با پولش برای خودشون ماشین خریدن پول طلاها رو هم ندادن هیچی هم به پسرشون ندادن تو عروسی در پاکت پنج تومن دادن بهش همین از عروسی هیچی پولی که هدیه داده بودن بهمون ندادن خلاصه گذشت بی احترامی های داداشاش شروع شد کلا سه تا بچه هستن همشون پسر

داداش بزرگش که پیام میداد به خودم فحش میداد خانوادم رو فحش میداد شوهرم باهاش حرف زد جلوی خودم که آخرین بارت باشه به زنم بی احترامی میکنی همین داداش کوچیکش هم هر چی میشه میگه به تو چه کسی با تو نبود و از این جور چیزا شوهرمم واسم کم نمیذاشت هر چی میخواستم برام میخرید. هر جا بریم همش گیر میده موهاتو درست کن مانتو جلو باز نپوش منم تو خواستگاری بهش گفته بودم حتی تو دعواهامون گوشزد میکردم همش که من اینی بودم که هستم تو منو اینطور قبول کردی من نمیتونم بخاطر تو تیپمو عوض کنم ولی خوب بهم فحش نمیداد اما دست بزن داشت تو نامزدی آبجیم کلی تهدیدش کرد که گذاشته بود کنار ولی محبت نمیکنه بهم مثلا من دوست دارم بهم ابزار علاقه کنه اما حتی یک دوست دارم خشک خالی هم نمیگه من هر شب بهش میگم دوست دارم و کلی از این حرفا بهش میگم دوست دارم تو هم بهم از این چیزا بگی بعد یک عشقم خالی میگه و همین دیگه هیچی نمیگه خانواده خودش هم با زن بد رفتار میکنن اینو دیدم که اصلا احترام نمیزارن به زناشون چند بار گفتم یا خانوادت یا من برای همیشه اونم میگفت هیچکدوم

این سردی ها باعث شد من بهش خیانت کنم و اونم بفهمه یک ماه که ازش سردتر شدم سر چیزای کوچیک هم دعوا داریم یک شب همه جمع بودیم خونشون مامانم و خاله هام که تو اتاق بحثمون شد گفت چرا همش میگم بیا پیشم نمیای منم گفتم تو چطور به زور گیر میدی بمونم اینجا برای همین نمیام و بحثمون کشید باعث کتک کاری آخر سر جیغ زدم مامانش آمد کلی منو یواشکی میزد اون وسط کسی زیاد متوجه نمیشد آخر سر به شوهرم گفتم انقد بی غیرتی مامانت داشت منو میزد لال شدی اونم مامانشو صدا زد که تو زدیش؟ اونم زد زیرش من نزدم و همش پسرشو تعریف کرد منم ساکت موندم گذشت برگشتیم خونمون فکر کنم دو روز بعدش بود به مامانم گفتم که کلی لیلا اون وسط منو زد دستام بابتش کبود شدن مامانم زنگ زد بهشون کلی بد و بیراه به هم گفتن بعدش مادرش زنگ زد به شوهرم که اینا چی میگن اصلا خوب کردم زدمش بازم میزنم و اینا منم گفتم یا جوابش میدی یا جمع میکنم برای همیشه میرم اونم هی میگفت نه اونا نزدن تو دروغ میگی و کلی حرفا باز کتکم زد و بعدش کلی التماس غلط کردم بخشیدمش رفت زنگ زد به مامانش که تو چرا دخالت میکنی دیگه دخالت نکن همین!! تموم شد تا دو هفته گذشت آبجیم تازه زایمان کرده جشن گرفته بود قرار بود من برم شب هم از سرکار اون بیاد.که عصر بهم پیام زد میخوام برم خونه مامانم اینا منم عصبی شدم هرچی از دهنم آمد گفتم و گفتم حق نداری دیگه بیای خونه تموم شد هرچی بود کاش حداقل میذاشتی یک مدت از روش بگذره اونا بفهمن دیگه منو نزنن اونم کم نمی اورد گفت تو چطور میری خونه مامانت منم میرم منم گفتم خانواده من بهت بی حرمتی نکردن و نزدنت که خانواده تو فقط از این کارا میکنه گذشت شب آمد بعد رفتنی گفت میای بریم. منم گفتم خداحافظ رفت خونه تا فردا شبش پیام داد. آخر سر پیام داد تو خبر نمیگیری ازم پس معلومه با یکی بازم دوست شدی و کلی تهمت گفت اینم رو میکنم ثابت میکنم ولی من اصلا جوابش ندادم بعد از دو سه دقیقه پیام داد دلم برات تنگ شده و ازت دست نمیکشم و کلی  از این حرفا آخر سر جوابش و دادم برو قشنگ فکراتو بکن یا من یا خانوادت من نمیتونم خانوادتو تحمل کنم بعدش پیام داد که هیچکدوم الان زیر پای تو آبجیت مادرت نشستن اونا از زندگی هیچی حالشون نیست تو رو هم میخوان مثل خودشون مطلقه کنن و از این حرفا منم گفتم باشه منتظر دادخواست طلاق باش بعد سیم کارتمو دراوردم تا الان 

همیشه دعوا میکنیم کلی تهمت میزنه بعد میاد و میگه غلط کردم و ببخش و از اینا وقتی میبخشم بازم میشه همونی که بود

واقعا دیگه نمیتونم خانوادشو تحمل کنم هر دفعه میره پیششون یادش میدن که برو از پدر زنت پول بگیر ماشین بخر و زنت فلانه و از این حرفا به نظرتون چیکارکنم واقعا دارن عذابم میدن دیگه نمیتونم تحملشون کنم هم خودشو هم خانوادشو؟

اطلاعات تکمیلی

سن 17 جنسیت زن شغل کار نمیکنم وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

با سلام 

ازدواج برای فرار از جو خانه مثل افتادن از چاره در چاه است و كاری اشتباه و آسيب زننده .داشتن تفاوت ها امری طبيعی است در خانواده اما آنچه گفتيد و اين حجم از تفاوت فاحش بايد بررسی شود 

باج گرفتن دو طرف از هم خود عامل ديگری است كه باعث بهم خوردن روابط دو طرف ميشود بهتر است لجبازی خود را كنار بگذاريد زندگی صحنه ساختن است نه ويران كردن وقتی شما حمايت از طرف همسر خود داريد اين خود باعث دلگرمی است اما با پرخاش كردن اين حمايت را از خود ميگيريد و همسرتان را به چالش و بحث می كشانيد.

انعصاف و نرمش از هزاران راهكار مقابله ايی مؤثرتر است .ميتوانم درک كنم چقدر حس بدّی است كتک خوردن آن هم از كسی كه از همه به شما نزديک تَر است اما در آرامش اين موضوع را حل كنيد و نگذاريد حريم ها بيشتر از بين برود .

خيانت راهكار مناسب برای تنبيه يا جلب توجه نيست بلكه شما را در دور باطل فرو ميبرد كه عواقب بدتری دارد 

ميتوان به جای اينكه خود و خانوادتان واكنش مقابله ايی با مادر همسرتان داشته باشيد از راه دوستی و سازش پيش رويد و روابط خود را بهبود ببخشيد 

اينكه ميگويد همسرتان يا شما را انتخاب كند يا خانواده به زندگی آسيب ميزند هيچ وقت نميتوان فرزند را از خانواده جدا كرد و در صورت جدايی بعدها مشكلات بدتری ايجاد ميكند .مرزهای زندگی زناشويی و روابط خود با ديگران را مشخص كنيد و با آرامش بدون لجبازی براي زندگيتان تصميم بگيريد

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

دادخواست طلاق میخوام بدم

پاسخ سلام دوست گرامی در خصوص کتک باید برای اثبات یا نامه پزشکی قانونی وجود داشنه باشد و یا شهود برای ادای شهادت به دادگاه معرفی کتید همچنین صورتجلسه 110 که در محل حضور داشته باشن میتوانند ادله ای مبنی برع...

دادخواست طلاق

پاسخ سلام برادر شما در جلسه رسیدگی حاضر شده و ضمن دفاع ، به فاکتور اجناس و شهادت شهود استناد کند موفق باشید

دادخواست تمکین در دوران عقد

پاسخ با سلام و تبریک سال نو 1. ایشان باید دادخواست را در دادگاه حوزه قضایی محل سکونت شما مطرح نماید برای اطلاع یا به سامانه ثنا رفته و در قسمت ابلاغ از دادخواست و شعبه مطروحه مطلع شوید به دادگستری شهرستان...

دادخواست تمکین

پاسخ با سلام 1. همه این مواردی که گفته شده باید توسط شما برای دادگاه به اثبات برسد تا عدم صلاحیت ایشان احراز و حق طلاق به شما داده شود و در حالت عادی اصل بر این است که ایشان مشکلی نداشته و شما ترک منزل ک...