2777
2789
عنوان

بچم گم شد

| مشاهده متن کامل بحث + 1982 بازدید | 71 پست
من خونه مادرشوهرم بودم پدرشوهرم گفت میره دنبالش اما جای اینکه بره دنبال پسرم اول رفت دنبال بچه جاریم

همیشه پای یک جاری در میان است

من عاشق این سایتم😍 از تولد بچه اولم تا حالا هر وقت سوالی داشتم این سایت مثل یه خواهر و یه مادر برام بوده🥲❤ اگه قبلا منو زدین یا بهم بی احترامی کردین بگین محلتون ندم 🤭 آخه ممکنه یادم بره  

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

پسرمم دید کسی دنبالش نیومد با مادر همکلاسیش راه افتاد سمت خونه پدرشوهرم 

اما راه رو گم کرد و کل شهر رو چرخیدن دنبال خونه 


فرصت دادم بخشیدم خدا جهنم زندگیم رو بهشت کرد خدایا شکرت 
کجا بود اسکل

دیگه نتونستم خودمو نگه دارم اسی ببخش ترو خدا🤭🤭🤭🤭

عزیزم این چ حرفیه

من امام رضایی ام🌹🌹🌹دل من گم شد اگر، بسپارید امانات رضا... و اگر از تپش افتاد دلم ببریدش ملاقات رضا... از رضا خواسته ام بگذارد که غلامش بشوم همه گفتند محال است ولی دلخوشم من به محالات رضا(علیه السلام) 
چن روز پیش منم دخترمو‌ بردم پارک چشمم بهش بود یه هو غیب شد یعنی داشتم از استرس از هوش میرفتم با اینک ...



من اگ جات بودم یجوری میزدمش ک دیگ ازین شیرین کاریا نکنه هیچ وقت😑














شوخی بود حرفم😄

پسرمم دید کسی دنبالش نیومد با مادر همکلاسیش راه افتاد سمت خونه پدرشوهرم  اما راه رو گم کرد و ک ...

عزیزممم،حالا خدارو شکر ب سلامتی پیدا شده

من امام رضایی ام🌹🌹🌹دل من گم شد اگر، بسپارید امانات رضا... و اگر از تپش افتاد دلم ببریدش ملاقات رضا... از رضا خواسته ام بگذارد که غلامش بشوم همه گفتند محال است ولی دلخوشم من به محالات رضا(علیه السلام) 

گوشی ها هم آنتن نمیداد به چندتا از مادرا زنگ زدم ولی آنتن نمیداد اونا هم به من زنگ میزدن میگفت خاموشه

فرصت دادم بخشیدم خدا جهنم زندگیم رو بهشت کرد خدایا شکرت 

خدا براهیچکی نیاره،منو مامانم رفتیم بازار تا پیاده شدیم یکم رفتیم گفتم وای خاک بسرم مامان آیهان کو،اشکام اومدن ی استرس عجیبی آدمو میگیره خیلی بده راه رفته رو رفتم باز دیدم سرگردون یه مغازه لوازم خانگی دنبال ما میگرده گریم شدت گرفت پسرم اونجوری دور خودش میچرخید  گفتم چرا اونجا بودی گفت مامانی خیلی ظرف دوس داره فک کردم اونجا میرید،برای مادر چه ۵دیقه چه دوساعت چه یک روز،خیلی سخته 

دشمن یک تک تیراندازکوراست ولی دوست خیلی خوب میدونه ازکجابزنه💔💔💔💔
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792