سلام بچه ها با شوهرم دعوام شد از سره کار که اومد بهش گفتم بریم بیرون توجهی نکرد منم چون خونریزی داشتم اعصابم خورد بود هر چیزی که به ذهنم رسید گفتم ولی سکوت کرد چیزی نگفت حتی از اعصبانیتم زدم صورتش ولی هیچی نگف عذاب وجدان گرفتم نمیتونم بخابم
منم زیاده روی میکنم ولی هم خودم عذاب میکشم هم طرف مقابلم کاش منو میزد یا چیز دیگ ایی میگفت ولی بیمار ...
دلتو صاف کن تو زن و شوهری این حرفا پیش میاد من چی بگم که بعد زایمانم دیابت بارداریم خوب نشد و تبدیل شد به دیابت نوع دو بعد برگشت بهم گفت تو از اول مریض بودی و تو رو انداختن بهم اونم در حالی که بعدی رو ازش حامله م
اما اونا مارو درک نمیکنن! خیلی بده که آدم در اثر ی بیماری یا عوارض داروها پرخاشگر بشه بعد گناهشم گردن آدم باشه ! خیلی ستمه! من دیروز دیگه تصمیم گرفتم و رفتم پیش روانپزشک برام دارو شروع کرد ! چون اون ناراحتی من از ناراحت کردن همسرم خیلی داشت بهم فشار میاورد! کاش همه آدما همونقدر برای من ارزش قایل بودن که من برای اونا قایلم
آخی مثل منی من درکت میکنم اما اونا مارو درک نمیکنن! خیلی بده که آدم در اثر ی بیماری یا ...
دقیقا بعضی وقتا حس میکنم اصلا هیشکی نمیفهمه منو منم باید برم پیش روانشناس اینجوری پیش بره چیزی از خودم باقی نمیمونه امیدوارم مشکل هممون حل بشه که انقد فشار رومون نباشه