میتونم بگم قسمت نشد خدا نخواست برام پدر و مادرم با اینکه سنشون خیلی بالاست ولی چون از همون اول لوسشون کردیم احترامشون گذاشتیم خیلی از خودشون دراومدن و یجورایی زندگیمو نابود کردن هر خواستگاری اومد به چپشون گرفتن و با اخلاق بد کاری کردن فرار کنه خودمم یه بار دوست شدم اونم نخواست باهام ازدواج کنه معرفی هم داشتیم اونم نذاشتن خلاصه که اینطور بگم انگار همه چی دست به دست هم داد که نشه و نشه
پسری که مشکلی نداره(خودش و خانوادش)
پسری که اعتماد به نفس داره
و واقعیت اجتماع رو فهمیده
هیچوقت نمیگه ممکنه جواب رد بده
پسری که رشد کرده و واقع بین هست
میگه:
من با توکل به خداوند جلو میرم، اگر جواب رد داد
که خواست خداست و صلاح در این جواب منفی هست
اگر هم جواب بله داد باز هم خواست خداست و صلاح
در همین جواب مثبت هست.
من اولا خیلی ناراحت بودم میگفتم یعنی اینهمه ارزو دارم بچه داشته باشم چرا خدا برام نمیخاد ولی بعدا دیگه بیخیال شدم از ناراحتی هیچی عایدت نمیشه به غیر مریضی های سخت ...بعضی وقتا بهونه برای خودم می اوردم که زشتم از من خیلی زشت تراش عروس شدن بهونه اوردم لاغرم دوستم که عین چوب خشک بود عروس شد گفتم فقیرم از من خیلی فقیرترش عروس شد...کلا به اینا نیست قسمتت که نباشه نمیشه هر چقدرم تلاش کنی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
18 ثانیه پیش
18 ثانیه پیش
20 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
