امروز بعد از ظهر حوصلم سر رفته بود زنگ زدم ب مامانم گفتم شام بیان خونمون شوهرمم خونه نیس خودمم با بچه کوچیک سختمه تنهایی برم خرید با هرچی تو خونه داشتم غذا هارو پختم عکس میزارم الان
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اسی خدا پدر مادرتو حفظ کنه،دلم برای بابام تنگ شد ،حسرت اومدن به خونم و دعوت کردنش به دلم موند ،هعی
خدا رحمت کنه پدرتو.منم دقیقا همینم هروقت پدرسوعرم میاد خونمون حسرت اینکه بابام میتونست باشه ب دلم میمونه.امشبم خونمون بودن از اول تا آخرش فقط بابام جلو چشم بود