آقا من امشب دعوام شد یه دونه بچه سه و نیم ماهه دارم تو ماشین گفتم پیادم کن پیاده کرد بچه رو از من گرفت سوار ماشین شد منم پیاده تو اون تاریکی اومدم خونه همشم میترسیدم الآنم میگه بیا بچه رو شیر بده من خوشم نمیاد با من اینجوری رفتار بشه خسته ام تنهام یعنی کسیو ندارم درد و دل کنم حتی به خاطر این کار گریه هم نکردم بچه داره غر میزنه منم نشستم اینجا هعی روزگار