2777
2789
عنوان

زن همسایه

5486 بازدید | 33 پست

سلام. بچه ها چندماه پیش یه تاپیک زدم گفتم زن همسایه تو آسانسور منو شوهرمو دید جلوی من به شوهرم گفت آقای فلانی کجایی نیستی دلم تنگ شده بود برات و وقتی نیستی نگران میشم شمارتم نداشتم سراغتوبگیرم....بعد دیگه هیچی تا چندوقت پیش شوهرم میگفت به هربهانه ای منو به حرف میگیره درباره ساختمونو یه بارم به شوهرم گفته چرا تو خیابون منو دیدی سلام کردم جواب ندادی....امروزم به شوهرم گفته این روزها چقدر به خودت میرسی خوشکل میکنی واسه دخترا؟ خیلی عصبانی ام خیلی....وقتی منومیببنه باشوهرم اصلا نگاه به من که خانم هستم نمیکنه حتی سلامم نمیکنه مستقیم شزوع میکنه باشوهرم حرف زدن. متاهله و دوتا پسر بزرگ داره دانشجو....اصرارداره بگه سنم کمه کوچولو بودم شوهرم دادن....اصلا نمیدونم چکارکنم شوهرم میره بیرون فکرم هزارراه میره.البته شوهرم خیلی مرد خوبیه اهل زن و اینا نیست و هرچی میشه برام تعریف میکنه ولی من خیلی عصبانیم.نمیتونمم چیزی به زنه بگم چون شوهرم عصبانی میشه . 

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

من بودم پارش میکردم

اول اینکه پروفایل برا خودمه برندارید مرسی بعد از کلی گشتن به اصرار با شوهرم رفتیم تا اون طوطی که دوست داشتم بخریم خیلی خوشحال بودم اونروز یادمه صاحبش گفت چون دوسش داری بهت میدم چون میدونم خیلی علاقه داری بهش قول دادم خیلی مواظبش باشم بیشتر از چشمام اومدم خونه از خوشحالی خوابم نبرد اونروز روز ها گذشت ما بیشتر وابسته هم شدیم خیلی دوسش داشتم به داشتنش مغرور بودم تو شهر غربت رفیق تنهایی هام بود باهم بازی میکردیم قایم موشک و💔باهم میخوابیدیم شبا چندبار بیدار میشدم ببینم جاش خوبه سردش نباشه بخاری زیاد نباشه گرمش بشه اذیت بشه تا یکم بی‌حال میشد یروز کل دنیا رو سرم خراب میشد که جگر گوشه من چشه من خونه تمیز میکردم اون برام آواز میخوند من آشپزی میکردم برام آواز میخوند من آرایش میکردم اون روی شونم سر به سرم میزاشت گاهی از دستش عاصی میشدم ولی بازم شیرین بود اذیت هاش تا اینکه اونروز شوم رسید بنا به دلایلی که بهم ریخت فکرم اون پر زد رفت چقدر گریه کردم دنبالش گشتم الان بیشتر از ۴۰روزه رفته ولی من نمیتونم فراموش کنم شب روزم گریس من واقعا بدون اون مریضم اون برای من پرنده نبود عضوی از قلبم بود من واقعا نمیبخشم اونی که باعث شد بره💔😔هرروز از خدا میخوام برگرده خدا میشه یروز اونی که پیداش کرده زنگ بزنه بگه دلم به رحم اومد بیا پسش بدم بهت تموم اینارو با اشک نوشتم :)💔من یه دیوونه دلتنگم کاربری موفرفری سایت سابق 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

مصدوم شدم

heols | 12 ثانیه پیش

ازدواج

targoool72 | 21 ثانیه پیش
2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته