من 10روز مریض شدم اولاش بهم رسید بعد مامانم اومد پیشم بعد سرگیجه داشتم دیگه کم کم خسته شد گفت بسه دیگه همش مریضی تو مریضیم 3بار باهام دعوا کرد شبا دیر میاد میگم زود بیا همش سرکاره یه مسافرت نمیبره صبح تا شب من تو خونه تنهام میگم میای هم هی نگو خسته ام دیگه یه شب دوشب
ولی میاد خونه یه کلمه حرف نمیزنه یا سرش تو گوشیه یا لب تاب بعد میگه تو زنیت نداری به خدا غذاش حاضره خونه تمیزه فقط یه صبحانه نمیدم بهش همینو میزنه تو سرم خب لامصب این همه کمبود تو میذاری تو زندگی اعتیاد داره میره کنگره ولی هیچ فرقی نکرده