بعد دو ماه از خوابگاه اومدم خونه، هنوز نرسیده مادرم شروع کرده سوال پیچم کردن که (عقدم یه سال و پنج ماه ) کی عروسی میکنی، کی خونه میخرین ؟
آخه تو این گرونی ها، مگه خریدن خونه راحته ... زمان لازم داریم ، تازه درسمم تموم نشده که برم خونه خودم
خودم کم با شوهر و خانواده اش مکافات دارم خانواده خودمم باز بدتر
گفتم یه هفته میام خونه یه خستگی از تنم در میره دیشب رسیدم تازه
کله سحر اینجوری حالم گرفته شد، دلم میخاد برم و برنگردم دیه