امروز میگه همکارم، خانومش خیلی باهاش راه میاد. تازه یه بچه مریض داره و با ۳ تا بچه رانندگی هم نمیکنه و همکارم هم همش ماموریته،
تولد خانومش رو یادش رفته، بعد باهم دعواشون شده، گفته خب حالا پاشو شام بریم بیرون. خانومه هم گفته نمیخواد بذار پولش رو پس انداز کنیم.
شوهرم میگف بهش گفتم خوش بحالت چه زنی داری.
.
ما ماهی یبار نهایتا شام میریم رستوران، ماهی یکبارم شاید کبابی چیزی از بیرون بگیریم.
.
یه تایمی خیلی بینهایت به خودم سخت گرفتم تا تونستیم پس انداز کنیم و زمین و یه ماشین خوب بخریم.ولی در نهایت شوهرم گفت خودم کار کردم خریدم و همه چی برای خودمه.منم ازون روز دیگه با خودم عهد بستم تا جایی که ممکنه راحت زندگی کنم.
الآنم سرکار میرم خرج خودمو که خودم میدم.
واقعا دیگه نمیدونم باید چیکار کنم
حق ندارم ناراحت شم برای حرفاش؟