روزگاری مردی ثروتمند در انبار کاه ساعتش را گم کرد
بعد از تلاش فراوان خسته و ناامید شد و در گوشه ای نشست
چشمش به بچه های کوچک خورد که مشغول بازی بودند
رفت و به آنها گفت هر کس ساعت مرا در عرض چند دقیقه پیدا کند انعام خوبی به او خواهم داد
بچه ها به سوی انبار کاه دویدند و هر کدام با اشتیاق مشغول پیدا کردن ساعت شدند اما بعد از چند دقیقه خسته و ناامید برگشتند
کودکی به آنها رسید و از مرد خواست تا به او نیز فرصت دهد تا بتواند ساعت را پیدا کند
مرد قبول کرد و کودک به انبار کاه رفت و بعد از چند دقیقه با ساعتی که در دستش بود نزد مرد برگشت😊
مرد با شوق و تعجب پرسید چگونه ساعت را پیدا کرده است؟
کودک گفت من در سکوت انبار و در آرامش در گوشه ای نشستم تا بتوانم صدای تیک تاک ساعت را بشنوم و موفق شدم ساعت را پیدا کنم🙂✔️
در موقع بروز مشکلات اگر با آرامش خیال تصمیم بگیرید قطعاً بهترین راه برای به دست آوردن اهدافتان پیدا میکنید.....✔️
