سلام بچها تاپیکهای قبلیم گفته بودم شوهرم واسه بیرون رفتن اجازه نمیده، دوهفتس دارم میگم برم خیابون نمیزاره، امروز از سرکار اومد عصابش خورد بود البته ی کم بعد من قبلش گفته بودم بزار برم خیابون اومد سو استفاده کرد از عصاب خوردی خودش تا دهنمو باز کردم گفت امروز هیچ حوصله ندارما گفتم من دو هفتس دارم بهت میگم هی بهانه اوردی ینی چی هیچی بدتر حالمو گرفت منم چون دیدم بی حوصلس ن گیر دادم ن چیزی گفتم ک دعوامون بشه، بچها واقعا خسته شدم اگه میام اینجا تاپیک میزنم فقط میخوام درد و دل کنم آروم شم چون کسیو ندارم
خیلی سخته خدا کمکت کنه، بچه نداری
جدا شو بره
مگه اسیری یا زندان اونجا؟!!
وا چرا بعضی از مردا فکر میکنن اجازه زنا دستشونه ینی چی مگه اسیرشی ک اون باید اجازه بده بری بیرون یا ن بهش رو نده اصن چرا ازش اجازه میگیری
از اول شرط کرده بودین که با اجازه بری بیرون؟ اخه خیلی سخته...
یه ساعت دیگه برو رو مخش
آنقدر انجام بده تا عادی بشه براش
اجازه بده بری خیابون؟؟؟یاد کودک همسرا افتادم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
11 ثانیه پیش
12 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
