اصلاااااااا نه
من تک فرزندم ، بعد فوت بابام طرف پدری طردم کردن ، من اختیار همه چیو دادم مامانم اما...😔 مامانم نامردی کرد بااینکه من و مامانم و همسرم باهم زندگی میکردیم یواشکی پولی که منم سهیم بودم خرج خواهراش میکرد ولی الکی میگفت نهههه تو راه دادگاه خرج شد( آخه باعموها درگیر بودیم)
همسرم مثل کوه پشت مامانم موند ولی مامانم فقط خواهرا و شوهرخواهراشو میدید و آخرم سر اونا اختلاف شد و الانم یکونیم ساله مامانمو و همسرم قهرن😔
منم یه ساله بخاطر کار همسرم اومدیم شهر دور
پدربزرگم نمیزاره مامانم با همسزم آشتی کنه که مبادا مامانم از پولاش خرج ما کنه ، مامانمو کردن پرستار ۲۴ ساعته خودشون و پولاشم خرج میکنن مادربزرگمم نمیزاره مامانم ازدواج کنه بااینکه ۴۱ سالشه مامانم ، میگه اگه ازدواج کنه باید آقاهه هم تو همین خونه بمونه
خلاصه منمو و کلی غصه بابت آینده ی مادرم
هر دوماهم که میریم شمال در حد یکی دو شب میرم پیشش
خلاصه بدبختیه😔 عقد کنون دخترخالم نتوتستم برم مامانم منو شست و پهن کرد الانم قراره با ترس و لرز برم عروسی دخترعمه همسرم و میترسم مامانم چیزی نگه ، از ۱۰ تا جمله ام به مامانم ۹ تاشو دروݝ میگم تا بهونه واسه گله و بحث پیدا نکنه
خدا به مادرت عمر و سلامتی بده و دردشو بزنه به من تا شاید بابت مریض شدنمم باشه کوتاه بیاد از شرط آشتی عجیب پدربررگم