لایکم نکن اذیت میشم نمیبخشمتاااا 😒منم خیلی دوست داشتم سلامتی داشته باشم خونه عیان بشینم ماشین عیانی سوار شم ارامش داشته باشم که هیچ کدومو ندارم به کسیم میگی از نظر خیلیا جوابش حمکتی و امتحانه هست،متنفرم از این نتیجه گیری حکمتی هست...یعنی یکی اینو میگه میسوزممممم،الانم خیلی دوست دارم زودتر بمیرم لااقل اینو واسم زیادی نبین زودتر تموم کن💔 عدالت خدا کجاست💔تا حالا دلت برا کسی سوخته؟من برای خودم میسوزه💔 متنفرم از دنیاییکه همه بدبختیا رو سر من اوار شده
لایکم نکن اذیت میشم نمیبخشمتاااا 😒منم خیلی دوست داشتم سلامتی داشته باشم خونه عیان بشینم ماشین عیانی سوار شم ارامش داشته باشم که هیچ کدومو ندارم به کسیم میگی از نظر خیلیا جوابش حمکتی و امتحانه هست،متنفرم از این نتیجه گیری حکمتی هست...یعنی یکی اینو میگه میسوزممممم،الانم خیلی دوست دارم زودتر بمیرم لااقل اینو واسم زیادی نبین زودتر تموم کن💔 عدالت خدا کجاست💔تا حالا دلت برا کسی سوخته؟من برای خودم میسوزه💔 متنفرم از دنیاییکه همه بدبختیا رو سر من اوار شده
وقتی نفس میکشی قفسه سینه و معده و کلیه هات تیر میکشن؟
زندگی را ... گر توانستی به کام یکنفر شیرینکنی،یاتوانستی زمین تشنهای را سرخوش از باران کنی ...گر توانستی تو یک مرغ گرفتار از قفس بیرون کنی ...یا توانستی که دیوار اسارت از بنا ویران کنی ..گر توانستی به خوان رنگی ات یک رهگذر مهمان کنی ...یا توانستی بدون حاجتی هم، ذکر آن یزدان کنی ...گر توانستی لباس بی ریای عاشقی، بر تن کنی ...میتوانی آن زمان فریاد انسان بودنت را بر سر هر کوی و هر برزن زنی...
زندگی را ... گر توانستی به کام یکنفر شیرینکنی،یاتوانستی زمین تشنهای را سرخوش از باران کنی ...گر توانستی تو یک مرغ گرفتار از قفس بیرون کنی ...یا توانستی که دیوار اسارت از بنا ویران کنی ..گر توانستی به خوان رنگی ات یک رهگذر مهمان کنی ...یا توانستی بدون حاجتی هم، ذکر آن یزدان کنی ...گر توانستی لباس بی ریای عاشقی، بر تن کنی ...میتوانی آن زمان فریاد انسان بودنت را بر سر هر کوی و هر برزن زنی...
زندگی را ... گر توانستی به کام یکنفر شیرینکنی،یاتوانستی زمین تشنهای را سرخوش از باران کنی ...گر توانستی تو یک مرغ گرفتار از قفس بیرون کنی ...یا توانستی که دیوار اسارت از بنا ویران کنی ..گر توانستی به خوان رنگی ات یک رهگذر مهمان کنی ...یا توانستی بدون حاجتی هم، ذکر آن یزدان کنی ...گر توانستی لباس بی ریای عاشقی، بر تن کنی ...میتوانی آن زمان فریاد انسان بودنت را بر سر هر کوی و هر برزن زنی...
زندگی را ... گر توانستی به کام یکنفر شیرینکنی،یاتوانستی زمین تشنهای را سرخوش از باران کنی ...گر توانستی تو یک مرغ گرفتار از قفس بیرون کنی ...یا توانستی که دیوار اسارت از بنا ویران کنی ..گر توانستی به خوان رنگی ات یک رهگذر مهمان کنی ...یا توانستی بدون حاجتی هم، ذکر آن یزدان کنی ...گر توانستی لباس بی ریای عاشقی، بر تن کنی ...میتوانی آن زمان فریاد انسان بودنت را بر سر هر کوی و هر برزن زنی...
زندگی را ... گر توانستی به کام یکنفر شیرینکنی،یاتوانستی زمین تشنهای را سرخوش از باران کنی ...گر توانستی تو یک مرغ گرفتار از قفس بیرون کنی ...یا توانستی که دیوار اسارت از بنا ویران کنی ..گر توانستی به خوان رنگی ات یک رهگذر مهمان کنی ...یا توانستی بدون حاجتی هم، ذکر آن یزدان کنی ...گر توانستی لباس بی ریای عاشقی، بر تن کنی ...میتوانی آن زمان فریاد انسان بودنت را بر سر هر کوی و هر برزن زنی...