2777
2789
عنوان

رژ لب مدادی

5272 بازدید | 17 پست

سلام خوبید دلبرا

من اهل ارایش اینا نیستم بعد امروز رفتم ی رژ لب مدادی خریدم مارک گابرینی، اومدم خونه باز کردم

قبلا یکی داشتم تهشو میپیچوندم بلند میشد رژ، این نه پیچ اینا نداره تهش

میخوام بدونم این رژ همین ی تیکه کوچولوی بیرونه یا بقیه هم داره توش 😅😅😅😅

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

باید بتراشی

✨دیشب شاهد بحث بین 2 نفر بودم و یکیشون گفت : تو انقدر خودتو نمیبینی که حتی از ظرف بیسکویت روی میز شکسته هاشو برمیداری میگی سالماش باشه برای بقیه.. خواستم بهت بگم حواست اول از همه به خودت باشه، فداکاریهایی که میکنی مرز داره.. اگر از مرزش رد بشی هم خودت رو ازار میده هم بقیه رو.... خودت رو فراموش نکن تو در نهایت فقط خودت رو داری✨.📍📍📍📍📍📍اگر موافق کشتار و ازار حیوانات و مخالف حامی حیوانات هستی اصلا نه من رو ریپلای کن نه سعی کن قانعم کنی وقت من با ارزش تر از همکلام شدن باتوست 🤫📍📍📍📍📍📍عظمت یک ملت و پیشرفت اخلاقی آن را میتوان از نحوه ی برخورد انها با حیوانات قضاوت کرد  «گاندی» 

تراش میشه


به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز