2777
2789
عنوان

*****جذب گروهی*****

| مشاهده متن کامل بحث + 89130 بازدید | 6775 پست
اینم تمرین فردا . . . کلاس جادوگری یک جادوگر (جلسه 23 _ سیستم آرزوها ) سلام و سلام و مثل همیشه هزار سلام. زود می رم سراغ درس این دفعه .امروز با قانون 24 از سیستم آرزو ها شروع می کنیم.باشه؟ قانون 24 _پیدا کردن گره ی کار! وقتی توی فصل بهار، کار گر های چوب بر، کنده های بیشمار درختها رو از رودخونه پایین می فرستند، گاهی الوار ها به صورت متقاطع سر راه هم قرار می گیرند و مانع عبور بقیه ی الوار ها می شوند.تو این زمان تنها راه چاره اینه که کارگرها دنبال اون کنده ای بگردند، که مانع عبور و مرور شده.اون ها اون الوار رو گره ی کار می نامند! وقتی کارگرها گره ی کار، رو مستقیم قرار می دهند، الوار های دیگه آزاد می شوند و به راهشان ادامه می دهند! وقتی آرزویی برآورده نمی شه، حتما" باید گره ی کار رو پیدا کرد! یعنی باید در پی اندیشه ای باشیم که بزرگترین ستم رو در حق ما می کنه! یعنی همون گره ی کار که راه بر آورده شدن آرزو رو بسته! معمولا" بزرگترین گره ی کار در این موارد " نفرت " است.نفرت مانع تحقق خیر و صلاح ما میشه.ما معمولا" از کسانی که راحت تر از ما به آرزوشون رسیدن، در ته اعماق وجودمون نفرت داریم! لطفا" نگید نه! بهتره با خودمون روراست باشیم! رشک، غبطه، حسادت، بدگویی از آدمهای موفق، همه رگه هایی از نفرت دارن! چقدر تا به حال بدگویی آدم های موفق رو کردیم ؟! مثال: اگه مثلا" شما یه فروشنده هستین و یه نفر درست کنار مغازه ی شما بیاد و شروع به فروشندگی اجناسی مشابه شما بکنه، ممکنه ته دلتون دچار ناراحتی بشین که چرا؟ نکنه اون مانع پیشرفت شما بشه؟نکنه شما و اجناستون به اندازه ی اون مقبول نباشین؟ این یعنی رگه هایی از نفرت! راه حل :بهترین راه برای حل این گره اینه که کسانی رو که قبل از شما به آرزوهایی شبیه شما، دست پیدا کردن ، دوست داشته باشین! اگه قلبا" هم نمی تونین، شروع کنید به زبان و کلام، برای اون ها طلب برکت و دعا کردن.کم کم بارقه های نور از زبانتون به قلبتون جاری می شه! قول می دم! قول می دم اگه برای رقیب های کاری ، مالی، و حتی عشقیتون خیر بطلبین، اولین چیزی که عایدتون می شه، خیریه که نصیب خودتون می شه! ( قانون کارما) پس گره تون رو بیابید.ممکنه بیشتر از یک گره داشته باشین.اون وقت، الوار های موفقیت و وفور نعمت، شتابان از رودخونه به سمت شما سرازیر می شه! تمرین _این رو به عنوان یک قانون مهم در توانگری به یاد بسپرین و مدام با خودتون تکرار کنید: هیچ کس چیزی به آدم نمی دهد، مگر خود او! و هیچ کس چیزی را از آدمی دریغ نمی کند، مگر خود او! اگر خود من عوض شوم، شرایط عوض خواهد شد! جایی که راه نیست، خدا راه می گشاید! قانون 25 _ سپردن کارها به بازوی بلند خدا! حتما" مطلب بالا باز شما رو به یاد قانون کارما انداخت. یعنی همون قانون بوم رنگ ها. که می گه هر چیزی در طبیعت به خود ما بر می گرده. پس خوبه یه مثال جالب رو هم بشنویم. همه مون از ظلم و ستم و سنگدلی فرعون در حق قوم بنی اسرائیل زیاد شنیدیم. می دونین که فرعون کارمای سنگدلیش رو تجربه کرد؟! سنگدلی فرعون، دل خودش رو سنگ کرد!و باعث مرگش شد!چه جوری؟!" لرد مانیاهان " در انگلستان یک سخنرانی در این باره کرد. اون تصاویر حیرت انگیزی از برشهایی رو نشون داد، که نتیجه ی جراحیهایی بود که هزار سال قبل از میلاد مسیح انجام شده بود! اون تصاویری از بقایای واقعی جسمانی فرعون ستمگر رو نشون داد که ثابت می کرد، هر دو بطن قلب فرعون از بیماری آتروما رنج می برده! یعنی وضعیتی که در آن نمکهای کلسیمی در دیواره های شریان ها رسوب می کنه، و اون ها رو سخت و انعطاف ناپذیر می کنه! نارسایی جریان خون از قلب، باعث از بین رفتن شریان در فرعون شده! تغییرات ذهنی ملازم با تصلب شرایین پدید اومده، که عبارت بوده از: " نظر تنگی، قیود دست و پا گیر، هراس از دست زدن به کاری خطیر و سنگ دل شدن! " پس سنگدلی فرعون ، دل خودش رو هم سنگ کرد! نتیجه گیری مهم_پس باور کنیم که همه ی بیماریهای جسمی ما حتی سرطان نتیجه ی ایجاد یک سری افکار منفی در ذهن ماست و راه درمان واقعی اون بیماری، از بین بردن اون فکر منفیه. ( البته ما این رو بعدا " می خونیم که هر فکری چه بیماری ای رو به وجود می آره! ) نفرت و سایر تفکر های منفی ، بر یکایک اندامهای بدن تاثیر می گذارد. اندیشه های اسیدی، در خون تولید اسید می کنند.و همه ی این بلا ها برای این به سر ما می آید، که فکر می کنیم جنگ از آن ماست! و خودمان وارد پیکار می شویم و بر آورده شدن آرزو هایمان را به بازوی بلند خدا نمی سپریم! این خودش ممکنه گره ای باشه که مانع تحقق آرزوی ما شده! در کتاب مقدس آمده : "خدای ازلی مسکن توست.و در زیر تو، بازوهای جاودانیست و دشمن را از حضور تو اخراج کرده می گوید هلاک کن! " و در جایی دیگر می گوید:" و دشمنان شخص اهل خانه ی او می باشند. " یعنی "تفکر منفی" که در ذهن نیمه هشیار خود نقش کرده اید ، همان " دشمن در حضور " است و اما " بازوهای جاودانی " که این اندیشه های دشمن را تار و مار و هلاک می کند، همان قدرت شکست ناپذیر خداست! " اسکاول شین " به شاگردانش تاکید می کرد که تکرار کنند : " بازوی بلند خدا ، انسانها و اوضاع و شرایط را در بر می گیرد تا وضعیت مرا در کف اختیار خود گیرد و از منافع و مصالحم حمایت کند. " تکرار این عبارت، تصویری از بازویی بلند را در ذهن نقش می بندد، که مظهر نیرومندی و حمایت است. با بینش قدرت " بازوی بلند خدا " ، دیگر نه مقاومت می کنید و نه نفرت می ورزید. بلکه آسوده بر جای می مانید تا همه چیز به راه خود برود. از این رو اندیشه های دشمن که در درون خود شما هستند، تار و مار می شوند و در نتیجه اوضاع و شرایط نا مساعد هم ناپدید می شوند. قانون 26 _ هرگز نگذارید که آرزوی قلبی شما به مرض قلبی تبدیل بشود! یکی دیگه از کنده هایی که ممکنه جلوی راه رودخونه ی آرزو هاتون رو بسته باشه یعنی همون "گره ی کار "در بر آورده شدن آرزو ها، بیش از حد خواستن یک چیزه! که به جای اینکه باعث جذب اون آرزو بشه ،باعث می شه همه اش نگران باشیم که اگه نشه ، چی ؟! وقتی زیاده از حد چیزی را می خواهید، همه ی جاذبه ی خود را از دست می دهید! در واقع آرزوی شما به مرض قلبی تبدیل میشه! چون دل نگران و هراسان عذاب می کشید که اگر آن آرزو بر آورده نشود ، چه می شود؟!! پس به تقلا می افتید و اصطلاحا" فکر می کنید جنگ از آن شماست! خودتون رو به هر دری می زنید تا اون آرزو رو بر آورده کنید! مدام دنبال راههای عقلی می گردین و ...خلاصه این که فراموش می کنید که خداوند با اون بازوهای بلندش اگه اراده کنه در آنی از بهترین روش آرزوتون رو برآورده خواهد کرد و نیازی به جنگیدن شما نیست! چون خودش در کتاب مقدس گفته : " ...زیرا جنگ از آن من است نه از آن شما ! " از " لاولاک " ورزشکار مشهور انگلیسی پرسیدند چگونه می توان سرعت و استقامت دویدن را به دست آورد؟ او پاسخ داد: " یاد بگیرید چگونه استراحت کنید! " موفقیت عظیم زمانی از راه می رسد، که ابدا" انتظارش را ندارید! می دونین چرا؟ چون در اون زمان از نگرانی ها رها شدین. یعنی از روش " قانون عدم مقاومت " استفاده کردین.کسانی که در تلاشند تا به زور اوضاع و شرایطی را عوض کنند، به آرزوهاشون نمی رسند. هیچ وقت مغناطیسی رو دیدید که مضطرب و نگران باشه که آیا سوزن ها به طرف اون جذب می شن یا نه ؟!!!درسته! هرگز مغناطیس نگران ندیدید! چون هر مغناطیسی یقین داره که سوزن ها از جهیدن به سمت اون نمی تونند باز بایستند! پس برای رسیدن به آرزوها، باید مثل مغناطیس ، آروم و آسوده و مطمئن باشید! فقط در چنین لحظه ای یک مغناطیس واقعی می شین و سوزن آرزو ها به طرف شما جلب و جذب می شه! پس وقتی آرزویی گره می خوره و برآورده نمیشه، خودتون رو به در و دیوار نکوبید! فقط آروم بمونید و تکرار کنید : " این وضعیت را به خدا می سپارم تا خدا به آن سروسامان ببخشد! " تمرین _مدام تکرار کنید : " اینک زمان مقبول است! امروز روز خوش اقبالی حیرت انگیز من است! " خدایا! من در انتظار غیر منتظره های اعجاب انگیز تو هستم! اینک زمان من است! با بازوی بلند قدرت خود ، آرزوهایم را برآورده کن! آمین!
من می‏دانم که تمام هستی برای من خلق شده.. پس نگران نیستم و تمام هستی را یار و یاور خود می‏بینم.
بیاین با هم دعا کنیم
*****جذب گروهی******
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=773511
روز چهاردهم : یک روز با نشاط داشته باشید برای آنکه با نشاط‌‌ترین روز زندگی‌تان را داشته باشید و آن را تجربه کنید، می‌باید برای تمام روز و پیش از شروع به هر کاری برای آن روز شکرگزار باشید. برای داشتن یک روز با نشاط کافی است که خیلی ساده پیش از آغاز کردن روز، به تمام برنامه‌هاتان بیندیشید و برای خوب پیش رفتن هر یک از آنها، واژه‌‌ی سپاسگزارم را بگویید. این ساده‌ترین کاری است که می‌توانید انجام دهید، این کار تنها چند دقیقه از وقت‌تان را خواهد گرفت ولی تفاوتی در زندگیِ‌ روزانه‌ی شما ایجاد می‌کند که باورنکردنی است. شکرگزار بودن پیش از آغاز روز براساس قانون جذب یک روز با نشاط را برای شما رقم می‌زند؛ وقتی برای خوب پیش رفتن وقایع زندگی‌تان شکرگزاری و قدرشناسی می‌کنید، در نتیجه خوب پیش رفتن رویدادهای زندگی‌تان را تجربه خواهید کرد. اگر باور نمی‌کنید که شما یارای آن را دارید که بر رُخدادهای روزانه‌تان تأثیر بگذارید، به زمانی بیندیشید که با کج خُلقی و در شرایط بد از خواب برخاستید. در طول روز بدبیاری پشت بدبیاری نصیب‌تان شد و همه چیز بد پیش رفت تا این‌که در پایان روز اعتراف کردید که از روی شانس و به صورت اتفاقی روز بدی داشتید. تنها علت داشتن روزی بد آن بود که از صبح خُلق بدتان را با خود همراه بردید و این خُلق بد شما بود که باعث شد همه چیز یکی پس از دیگری بد پیش برود. حتی از خواب برخاستن با خُلق بد هم اتفاقی نیست، زیرا معنیِ آن چنین است که شما در حالی به خواب رفته‌اید که نسبت به چیزی تفکرات منفی داشته‌اید و شاید متوجه آن نبوده‌اید. علت اساسی هم آن است که از شما خواسته شده پیش از به خواب رفتن تمرین فکر سازنده را انجام دهید تا مطمئن شوید در شرایطی به خواب رفته‌اید که تفکرات خوبی در ذهن داشته‌اید. تمرین «فکر سازنده» در شب و ترکیب آن با تمرین «موهبت‌هاتان را بشمارید» در صبح باعث می‌شود که شما صبح و شب در حالت خوبی باشید و تضمین می‌کنند که شما پیش از شروع کردن روزتان احساس خوبی داشته باشید. برای داشتن روزی با نشاط باید احساس خوبی داشته باشید. من چیز دیگری غیر از قدرشناسی سراغ ندارم تا به وسیله‌ی آن روحیات‌تان به سرعت ارتقاء یابد. برنامه‌ی شما برای امروز هرچه باشد، خواه رفتن به مسافرت یا ملاقات، پروژه‌ی کاری، ناهار، تمرین ورزشی، پهن کردن رخت، انجام یک بازیِ ورزشی، رفتن به تئاتر، دیدن یک دوست، یوگا، تمیزکردن خانه یا رفتن به مدرسه؛ برای اینکه تمام برنامه‌هاتان به خوبی پیش برود، امروز را با گفتن واژه‌‌‌ی سپاسگزارم به یک روز با نشاط تبدیل کنید. اگر آدمی هستید که عادت دارید لیست کارهای روزانه‌تان را بنویسید، آنگاه به لیست روزانه‌تان نگاهی بیاندازید و برای هر کدام از موارد مندرج در لیست که خوب پیش رفته باشد سپاسگزاری کنید. این تمرین را چه روی کاغذ بنویسید و یا در ذهن‌تان اجرا کنید، مهم این است که احساس کنید که تمام این کارها و موارد بهترین نتیجه را داشته‌اند. وقتی از نیروی قدرشناسی برای داشتن یک روز خوب پیش از شروع آن روز استفاده می‌کنید، تمام مشکلات ناخواسته‌ای را که ممکن است در طول روز پیش آید پیش از وقوع آنها از بین می‌برید. هرچه بیشتر از این تمرین استفاده کنید، روزهای شما بهتر خواهند شد و همه چیز، از کوچکترین چیزها گرفته تا بزرگترین چیزها در زندگی‌تان به خوبی پیش خواهد رفت. ناهمواری‌های روز از بین می‌رود و به جای آنکه رخدادهای مأیوس کننده در زندگی‌تان پیش بیاید، جریانی خوشایند در زندگیِ شما ایجاد خواهد شد و همه چیز به صورت شگفت‌انگیزی با کمترین تلاش، بدون نگرانی و تشویش و با شادیِ بیشتر در مسیر دلخواه شما پیش می‌روند. وقتی من برای نخستین بار پیش از شروع کارها برای داشتن یک روز با نشاط و خوب، قدرشناسی را شروع کردم، کارهایی را برگزیدم که از انجام آنها لذت نمی‌بردم. یکی از آنها رفتن به سوپر مارکت بود. در آغاز روز گفتم برای خرید راحت و بی دردسرم در سوپر مارکت سپاسگزارم. من نمی‌دانستم که خرید کردنم در سوپر مارکت چگونه راحت و بی دردسر خواهد بود ولی تا آنجا که می‌توانستم برای نتیجه‌ی دلخواه‌ آن احساس شکرگزاری کردم. نتیجه‌ی قدرت شکرگزاری آن بود که من یک جای پارک درست در مقابل دَرِ فروشگاه پیدا کردم. سپس دو تا از دوستانم را دیدم که مدت‌ها بود یکی از آنها را ندیده بودم و ما بعد از خرید، ناهار را با هم خوردیم. دومین دوستم با من درباره‌ی یک شرکت خدماتیِ ارزان قیمت نظافت خانه صحبت کرد و این چیزی بود که مدتها دنبالش بودم. در حین خرید در سوپر مارکت، به هرکجا که چشم می‌انداختم، همان چیزی را که لازم داشتم در بسته بندیِ دلخواه توی قفسه‌ها پیدا می‌کردم. با تمام شدن خریدم در وقت مقرر، به کیوسک بازرسیِ خروجی رسیدم و بلافاصله یک راهرو جدید باز شد و مسئول بازرسی من را به سوی آن هدایت کرد. وقتی مسئول بازرسی کنترل وسایلم را به اتمام رساند، از من پرسید، آیا باتری نمی‌خواستید؟ و این دقیقاً همان چیزی بود که فراموش کرده بودم بخرم. خرید من در سوپر مارکت در واقع فراتر از ساده و لذت بخش بودن، به راستی محشر بود! اینکه برای داشتن یک روز خوب، نسبت به خوب پیش رفتن همه چیز در آغاز صبح شکرگزاری کنید، بیش از چند دقیقه وقت‌تان را نخواهد گرفت ولی به زودی نتایج شگفت‌آور و فوق تصور آن بر شما آشکار خواهد شد. برای انکه یک روز خوشایند داشته باشید، پس از بیدارشدن از خواب و پیش از بیرون آمدن از بستر یا هنگامی که مشغول دوش گرفتن هستید، یا زمانی که دارید لباس می‌پوشید، به برنامه‌های روزانه‌تان بیندیشید و برای خوب پیش رفتن آنها با نتایج درخشان قدرشناسی کنید. مطمئن شوید که این تمرین را در شروع روز و در یک جلسه انجام خواهید داد. در ذهن‌تان برنامه‌های خود را برای صبح، بعدازظهر، عصر و شامگاه مرور کنید و برای خوب پیش رفتن این برنامه‌ها و رخدادها، کلمه‌ی سپاسگزارم را به زبان آورید با این فرض که پایان روز است و کارها به خوبی پیش رفته و شما به خاطر این نتایج درخشان قدرشناس هستید. می‌توانید از هر صفت تفصیلی که دوست دارید استفاده کنید تا حس شکرگزاریِ بیشتری داشته باشید. «برای موفقیت ناباورانه در یک ملاقات موفق سپاسگزارم.» «برای نتیجه‌ی بسیار عالیِ تماس تلفنی سپاسگزارم»، «برای یکی از بهترین روزهای کاری‌ام سپاسگزارم»، «برای بازیِ ورزشیِ هیجان‌انگیز سپاسگزارم»، «برای نظافت روزانه‌ی کم زحمت خوشحال و سپاسگزارم»، «برای گذراندن شبی به یاد ماندنی در کنار دوستان‌ سپاسگزارم»، «برای انرژیِ وصف‌ناپذیر ناشی از جلسه‌ی ورزش سپاسگزارم»، «برای بهترین دور هم جمع شدن خانوادگی که تا به حال داشته‌ام سپاسگزارم». اگر برای خوب پیش رفتن تمام امور هنگام انجام این تمرین سپاسگزارم را با صدای بلند بگویید، قدرتمندتر خواهد بود ولی اگر در موقعیتی نیستید که بتوانید بلند بگویید پس بهتر است که آن را در ذهن خودتان تکرار کنید. هنگامی که استفاده از نیروی شکرگزاری را برای تمامیِ وظایف و رویدادهای زندگی تان به اتمام رساندید، تمرین را با گفتن: «برای خبر بسیار خوبی که امروز به من می‌رسد، سپاسگزارم!» پایان دهید. خود من هر روز بدون استثناء تمرین استفاده از قدرت شکرگزاری را برای داشتن یک روز دلنشین با شکرگزاری نسبت به خبر خوبی که آن روز به من خواهد رسید به اتمام می‌رسانم. در نتیجه هیچ‌وقت در زندگی‌ام به اندازه‌ی حالا اخبار مسرت بخش دریافت نکرده‌ام. هر هفته و هر روز پشت سر هم این جریان اخبار خوب است که به سوی من سرازیر می‌شود. هر بار که خبر مسرت بخش تازه‌ای را دریافت می‌کنم، برای آن بسیار شاد و شکرگزار می‌شوم چراکه می‌دانم این خبر در اثر شکرگزاری به من رسیده است و به این ترتیب سیل اخبار مسرت‌آمیز به سوی من روانه می‌شود. اگر می‌خواهید اخبار بهتری – حتی بهتر از آنچه تاکنون دریافت داشته‌اید – به شما برسد، خوب، از روش من پیروی کنید! تمرین شماره ۱۴ یک روز با نشاط داشته باشید ۱- موهبت‌های خود را بشمارید: لیستی از ده موهبت‌تان تهیه کنید و بنویسید که چرا احساس می‌کنید که برای آنها سپاسگزارید. لیست خود را از نو بخوانید و در پایان هر مورد کلمه‌ی سپاسگزارم را سه بار بگویید و تا آنجا که می‌توانید برای موهبت‌هاتان قدرشناس باشید. ۲- صبح هنگام، در ذهن‌تان برنامه‌های خود را برای صبح، بعدازظهر، عصر و شامگاه مرور کنید وبرای خوب پیش رفتن این برنامه‌ها و رخدادها، واژه‌‌ی سپاسگزارم را به زبان آورید با این فرض ‌که اکنون پایان روز است و کارها به خوبی پیش رفته و شما به خاطر این نتایج درخشان قدرشناس هستید. ۳- بعد از آنکه برای خوب پیش رفتن تمامیِ برنامه‌هاتان و برخورداریِ آنها از نتایج دلخواه قدرشناسی کردید، این تمرین را با گفتن عبارت: «برای اخبار خوبی که امروز به من خواهد رسید سپاسگزارم!»، به پایان برسانید. ۴- پیش از آنکه بخوابید، افکارتان را متمرکز کنید و واژه‌‌ی سپاسگزارم را به خاطر بهترین اتفاقی که در روز برای‌تان رُخ داده بر زبان آورید.

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان



انتظارات


انتظاراتت بیش از شکست هایت، تو را از شادی تهی می کند.
انتظاراتت در لحظه ی پیروزی باعث سرخوردگی تو می شوند؛ زیرا اجازه می دهند احساس کنی که چون کامیابی ات عظیم نیست، پس در اصل بی ثمره است.
انتظاری که از شکست می رود، شکست است.
هنگامی که انتظار داری بازنده شوی، به دنبال شکار علائم باخت می گردی و به آنها به عنوان شواهدی برای بازندگی ات واکنش نشان می دهی و در این میان پیروزی از کنار تو می گذرد.
اگر انتظار نداشته باشی، آدم های خوددار سرخورده ات نمی کنند.
اگر بیش از اندازه انتظار داشته باشی، حتی آدمهای بخشنده زیر قولشان می زنند. برقراری توازن میان بازنگاه داشتن ذهن و هوشیار بودن دشوار است.
تو می خواهی آزار ببینی. معصومیت، نیرنگ و فریب را از پیش نمی بیند.
به همین سبب است که کودکان تا به این اندازه سعادتمندند.
با این حال، تو نیز همچون دیگران یاد می گیری که حتی بهترین برنامه ریزی ها می توانند با شکست روبرو شوند و عشقی که گمان می کردی جاودانه خواهد بود، می تواند زوال یابد.
لازم است بدون بستن آغوشت، از خویش محافظت کنی.
هنگامی که معصوم هستیم، نیش رسوایی نابود کننده می شود.
کاهس انتظارات، یکپارچگی ات را افزایش می بخشد.


آسودگی را می کاوم و خود را می یابم

ﺑﺪﺍﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺁﮔﺎﻩ ﻫﺴﺖ ...
سلام بچه ها شب همتون بخیر نماز روزه هاتون قبول آره پسرم گفتم به مناسبت فرارسیدت ماه مبارک رمضان یه تغییری ایجاد کنم
من می‏دانم که تمام هستی برای من خلق شده.. پس نگران نیستم و تمام هستی را یار و یاور خود می‏بینم.
بیاین با هم دعا کنیم
*****جذب گروهی******
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=773511


جنون

جنون، چنگ زدن به درد است. هر چه فاصله زمانی آزردگی و ابراز آن بیشتر شود، بیشتر عقل خود را از دست می دهی. رنجش نابخشوده، خوراک خیالبافی های ناشی از خشم است که باعث می شود به خود تردید کنی، زیرا همواره در این حالت احساس گمگشتگی می کنی و نقطه ی ثقل زندگی ات در جای خود ثابت نمی ماند.
زمانی به چشم دیگران بیش از همه عقل باختهای که پیش از تصمیم گیری دودلی از خود نشان دهی.
آدم عقل باخته میان دو مرشد، دو آرمان متضاد، دو شقه می شود. �آیا می توانم بدون بیگانه کردن تو و به جای خزیدن خطر ازدست دادن عشقت، خودم باشم؟�
اگر بیش از زمانی که مردم به تو دروغ می گویند دیوانه نمی شوی. و هنگامی که مردمی به تو دروغ می گویند که دوستت دارند بیش از همیشه آسیب می بینی. جنون؛ یعنی، نمی دانی که به چه چیز باور آوری. هیچ اسارتی بدتر از پایبندی به یک دیوانه نیست؛ زیرا در این حالت تنها به شرط پرداخت بها می توانی واقعی باشی.
راه دیوانه شدن این است که بکوشی همواره و در همه جا دیگران را خشنودسازی. تنها راه رهایی از جنون راستگویی است.



تنها صدای من می تواند حقیقت مرا به گوش دیگران برساند. تنها حقیقت من می تواند جهانم را شفا بخشد

ﺑﺪﺍﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺁﮔﺎﻩ ﻫﺴﺖ ...
سلام بچه ها تاپیک خیلی سوت و کور شده بیان با هم هلش بدیم دوباره راه بیوفته
من می‏دانم که تمام هستی برای من خلق شده.. پس نگران نیستم و تمام هستی را یار و یاور خود می‏بینم.
بیاین با هم دعا کنیم
*****جذب گروهی******
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=773511
مامان الی همیشه تعداد کمی از آدما هستن که به آرزوهاشون میرسن و اون زندگی که مدنظر دارن. که واسه همون قضیه خواستن و استمرار در خواستن هستش .... مامان نکنه دوست جونا به آرزو هاشون رسیدن و بای بای ...........دوست جونا شاد باشید ...
روز پانزدهم : روابط‌تان را به گونه‌ای معجزه‌آسا بهبود بخشید اگر روابط شما با شخص یا اشخاصی سرد است و یا روابط‌تان با آنها به شکست انجامیده و قلب‌تان از این بابت شکسته یا در قلب‌تان کینه و یا سرزنشی متوجه آنهاست، می‌توانید این وضع را با قدرشناسی عوض کنید. قدرشناسی به گونه‌ای شگفت هر رابطه‌ی سختی را بهبود خواهد بخشید، خواه با خواهرتان باشد یا برادر، پسرتان، دخترتان، شریک و یا رئیس. همکار، مادر یا پدر همسرتان، دوست و یا همسایه‌تان. هنگامی که با یک رابطه‌ی سخت یا یک موقعیت چالش برانگیز در یک ارتباط روبرو هستیم، تقریباً در همه‌ی آن شرایط ، حتی ذره‌ای نسبت به آن فرد سپاسگزار نیستیم. به جای آن، به خاطر مشکلات‌مان به متهم کردن دیگران می‌پردازیم و این یعنی که اندکی حسِ‌ قدرشناسی نیز در ما وجود ندارد. سرزنش هیچ‌گاه باعث بهبود یک رابطه نمی‌شود و به همین ترتیب زندگیِ شما را بهتر نمی‌کند. در حقیقت هر اندازه که شما بیشتر سرزنش می‌کنید، روابط‌تان بدتر می‌شود و زندگی‌تان به سوی بدتر شدن پیش خواهد رفت. چه این رابطه مربوط به گذشته باشد و یا یک رابطه‌ی در جریان، در هر دو حال اگر شما نسبت به افراد دیگر احساسات بدی داشته باشید، تمرین قدرشناسی باعث رفع آن احساسات بد می‌شود. چرا می‌خواهید احساسات بدتان را نسبت به فرد دیگر از بین ببرید؟ احساسات بد نسبت به افراد دیگر زندگیِ شما را می‌سوزاند ولی قدرشناسی ناهنجاری‌ها را از بین می‌برد! برای مثال، اگر از همسرتان جداشده‌اید و تنها به خاطر بچه‌هاتان با یکدیگر در ارتباط هستید، ولی به هیچ روی نمی‌خواهید او را ببینید، به چهره‌ی فرزندان خود بنگرید و این را درک کنید که اگر او نبود بچه‌های شما نیز هم اکنون آنجا نبودند. زندگیِ فرزندان‌تان یکی از ارزشمندترین هدیه‌هایی است که شما دارید. به آنها نگاه کنید و از همسر سابق‌تان برای زندگیِ بچه‌ها سپاسگزاری کنید. شما با این عمل نه تنها صلح و نظم را به زندگی بازمی‌گردانید، بلکه بهترین رفتاررا در زندگی‌شان به آنها خواهید آموخت – قدرشناسی ! اگر به خاطر قطع یک رابطه قلب شما شکسته است و حزن و اندوهی در دل شما جای گرفته، می‌توانید از نیروی قدرشناسی استفاده کنید تا درد و رنج‌تان را از بین ببرید. قدرشناسی به صورت عاملی‌ سریع‌‌تر از هر چیز دیگری درد احساسی را به شفا و شادمانی بدل می‌کند و داستان والدین من یک مثال عالی برای این مسئله است. پدر و مادر من با اولین نگاه عاشق یکدیگر شدند. از نخستین لحظه‌ی دیدن یکدیگر، برای با هم بودن اشتیاق زیادی نشان می‌دادند و بالاخره آنها زیباترین ازدواجی را داشتند که من تاکنون دیده‌ام. وقتی پدرم درگذشت، مادرم به صورت محسوسی بسیار غمگین بود. بعد از ماه‌ها غمگین بودن شروع به استفاده از نیروی قدرشناسی کرد؛ برخلاف درد و ناراحتیِ بسیار زیادش، به دنبال علت‌هایی می‌گشت تا برای آنها قدرشناس و شکرگزار باشد. او با گذشته شروع کرد و تمام لحظه‌های به یاد ماندنی و شادی آفرینی را به یاد آورد که در طیِ دهه‌ها با پدرم داشت سپس گام بزرگ بعدی را برداشت و به تمام چیزهای مورد علاقه‌اش اندیشید تا بتواند برای آنها در آینده نیز قدرشناس باشد. یکی پس از دیگری آنها را می‌یافت. او چیزها و کارهایی را به یاد‌آورد که همیشه می‌خواست انجام دهد ولی به خاطر پدرم از انجام‌شان بازمی‌ماند. با این گام شجاعانه در استفاده از قدرشناسی، فرصت‌های بسیاری برای دستیابی به آرزوهایش او را درخود فراگرفت و زندگی‌اش سرشار از شادمانی شد. نیروی قدرشناسی به مادر من یک زندگیِ‌ تازه بخشید. برای تمرین امروز شما به دنبال آن هستید تا زغال داغی را بیابید که زندگی‌تان را می‌سوزاند و آن را از راه شکرگزاری به طلا تبدیل کنید. یک رابطه‌ی سخت، مشکل دار، یا شکسته را انتخاب کنید که قصد دارید آن را بهبود بخشید. مهم نیست که آیا این شخص اکنون در زندگیِ شما جایی دارد یا اینکه این رابطه یک رابطه‌ی قدیمی است و آن فرد دیگر در زندگیِ شما نیست. بنشینید و لیستی ده موردی از چیزهایی تهیه کنید که به خاطر آنها از فرد موردنظر سپاسگزارید. به تاریخچه‌ی آن رابطه بیندیشید و بهترین چیزهایی را که درباره‌ی آن فرد به ذهن‌تان می‌آید و یا بهترین دستاوردها را از آن رابطه لیست کنید. بهترین و ساده‌ترین راه آن است که به چیزهای پیش از قطع رابطه یا خراب شدن آن بیندیشید. اگر رابطه هیچ‌گاه خوب نبوده، آنگاه به کیفیت‌های خوب آن فرد فکر کنید. این تمرین به دنبال آن نیست که حق با چه کسی است. مهم نیست که شما احساس می‌کنید که چه کسی چه کاری را در حق شما انجام داده و یا چه چیزی گفته و یا اینکه چه کاری را برای‌تان انجام نداده است، شما می‌توانید به صورتی بسیار عالی روابط‌تان را بهبود بخشید و نیازی به اقدامی از سوی فرد مقابل نیز نیست. در هر رابطه‌ای هم طلا هست، حتی در روابط سخت؛ برای این‌که روابط تان را سرشار سازید، باید طلا را در رابطه‌تان بیابید. وقتی قطعه‌ای طلا را در آن رابطه یافتید، آن را بنویسید و با نوشتن نام آن فرد موردنظر مشخصات آن را شرح دهید و جمله‌تان را با قدرشناسی بیان کنید: (نام) ، من از تو به خاطر ( ؟ ) سپاسگزارم. ۱- پاول، من از تو به خاطر با هم بودن‌مان سپاسگزارم. وقتی زندگیِ مشترک‌مان پایان یافت، خیلی چیزها یاد گرفتم، امروز بسیار باهوش‌تر هستم و هر آنچه را که از زندگیِ مشترک‌مان آموختم، در بسیاری از روابط‌ام به کار می‌برم. ۲- پاول، از تو به خاطر تمام تلاشی که به خرج دادی تا زندگیِ مشترک‌مان دلپذیر باشد سپاسگزارم، چراکه ده سال زندگیِ مشترک یعنی این‌که تو تلاش زیادی برای آن به کار بستی. ۳- پاول، من از تو به خاطر فرزندان‌مان سپاسگزاری می‌کنم. شادی‌ای که هر روز از بودن با آنها دارم، بدون تو میسر نمی‌شد. ۴- پاول، از تو به خاطر تلاش‌های زیاد و کار زیادی که در ساعت‌های متمادی انجام دادی تا خانواده را حمایت کنی و من بتوانم در خانه از فرزندان‌مان مراقبت کنم، بسیار سپاسگزارم. این که همه‌ی ما برای ادامه‌ی زندگی به تو وابسته بودیم، یک مسئولیت بزرگ بود، پس از تو سپاسگزارم. ۵- پاول، از تو به خاطر لحظات ارزشمندی که در دوران رشد فرزندان با آنها داشتم، سپاسگزارم. من اولین لحظات حرف زدن و راه رفتن فرزندان‌مان را دیدم و تو این فرصت را نداشتی. ۶- پاول، از حمایت‌های تو در مواقع سخت حزن و اندوهم بسیار سپاسگزارم. ۷- پاول، از تو به خاطر پرستاری‌ها و مراقبت‌های پیگیرت از من به هنگام بیماری‌ام، سپاسگزارم. ۸- پاول، از تو برای لحظات بسیار خوشی که با هم داشتیم سپاسگزارم. ۹- پاول، از تو به خاطر اینکه هنوز مسئولیت‌های پدری را در حق فرزندان‌مان انجام می‌دهی تشکر می‌کنم. ۱۰- پاول،‌ از تو به خاطر حمایت‌ها و وقتی که به بچه‌هامان اختصاص می‌دهی سپاسگزارم. می‌دانم آنها همانقدر که برای من با ارزش‌اند برای تو نیز ارزشمند هستند. وقتی لیست قدرشناسی را به اتمام رساندید، شما نسبت به شخص و رابطه‌تان احساس بهتری خواهید داشت. نقطه‌ی نهایی که شما به آن خواهید رسید آن است که هیچ احساس بدی نسبت به آن شخص نداشته باشید، زیرا این زندگیِ شماست که با این احساسات آسیب می‌بیند. هر رابطه‌ای متفاوت است، و شما می‌توانید این تمرین را چند بار تکرار کنید تا هر گونه احساس بد نسبت به شخص موردنظر در شما از بین برود. اگر از نیروی سپاسگزاری سود می‌برید تا یک رابطه‌ی در جریان را بهبود بخشید، خواهید دید که آن رابطه به صورت معجزه آسایی بهبود خواهد یافت. تنها لازم است یک نفر یک رابطه را با استفاده از شکرگزاری بهبود بخشد، ولی همان کسی که از نیروی قدرشناسی استفاده می‌کند از مزایای آن نیز در طول زندگی سود خواهد برد. اگر به این منظور یک رابطه‌ی قدیمی را انتخاب کردید و دیگر با آن فرد ارتباط ندارید، خواهید دید که احساس شادی و آشتی سراسر وجودتان را فرامی‌گیرد و در عین حال درمی‌یابید که روابط دیگرتان به صورت معجزه آسایی بهبود خواهد یافت. در آینده، اگر بخشی از روابط‌تان به صورت چالش برانگیز درآمد، بلافاصله این تمرین را به یاد‌آورید. آنگاه درمی‌یابید که مشکلات را پیش از رشد کردن و بزرگتر شدن متوقف خواهید کرد و به جای آن دامنه‌ی عوامل مثبت و را در ارتباط‌هاتان گسترش خواهید داد. تمرین شماره ۱۵ روابط‌تان را به گونه‌ای معجزه‌آسا بهبود بخشید ۱- موهبت‌های خود را بشمارید: لیستی از ده موهبت‌تان تهیه کنید و بنویسید که چرا احساس می‌کنید که برای آنها سپاسگزارید. لیست خود را از نو بخوانید و در پایان هر مورد، واژه‌‌ی سپاسگزارم را سه بار بگویید و تا آنجا که می‌توانید برای موهبت‌هاتان قدرشناس باشید. ۲- یک رابطه‌ی سخت، مشکل دار و یا شکست خورده را که می‌خواهید بهبود بخشید، انتخاب کنید. ۳- بنشینید و لیستی ده بندی از مواردی تهیه کنید که به خاطر آنها از شخص موردنظرتان در آن رابطه سپاسگزارید. آن را به صورت ذیل بنویسید: —– ، از تو به خاطر —— سپاسگزارم. ۴- پیش از آنکه بخوابید، افکارتان را متمرکز کنید و واژه‌‌ی سپاسگزارم را برای بهترین اتفاقی که در روز برای شما رُخ داده بر زبان آورید.





درک خشـــــــم



دلیل خشمت را درک کن. خشم، خاطره ی رنجش است. خشمگین بودن، صرفاً گواه ابراز آزادگی در لحظه وقوع آن است. تو مسئول ابراز احساسات خود هستی، اما ابراز خشم همواره مسئله است. ابراز خشم بدون آزار رساندن به دیگری دشوار است. نشان دادن آزادگی بهترین راه ابراز خشم است.
برطرف کردن خشم، نخست باید بپذیری که آزرده شده ای پذیرش آزردگی، در زمانی که می خواهی خودت را شکست ناپذیر یا فراتر از همه ی این مسائل نشان دهی، دشوار است.
اگر برای حفاظت از خویش احساساتت را پس بزنی، کمتر واقعی می شوی و پیوندکمتری نیز با بهترین وجه خویش می یابی. حتی اگر دردت را پنهان کنی، باز هم آسیب دیده و خشمگین عمل می کنی. نسبت به رنجش حساس می شوی و با دیگران تحریک پذیر می نمایی. احساسات نهفته ات به شکلی غیر مستقیم سخن می گویند.
مصون نگاه داشتن دیگری از احساسات خشمگینانه ی خود و آرزده نکردن شان، صرفاً راه دیگری برای بیگانه کردن آنهاست. هر چه دیگری را برای مدت طولانی تری مصون بداری، بیشتر احساس بیگانگی می کنی.
برای عشق ورزیدن باید از خشم خالی باشی. هنگامی که عشق جامه ی خشم به تن می کند دیگر شباهتی به عشق ندارد. حتی هنگامی که خشم به عشق ملبس می شود نیز هنوز به خشم می ماند. آزردگی ات را در زمان و مکان مناسب ابراز کن و همیشه برای مهر ورزیدن آزاد باش.





آزردگی ام بر لبان من است مهر و محبتم از پی آن می آید


ﺑﺪﺍﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺁﮔﺎﻩ ﻫﺴﺖ ...
فران جونم چرا یادمون نیست عزیزم دلمون برات خیلی تنگ شده بابا زود زود اینجا سر بزن
من می‏دانم که تمام هستی برای من خلق شده.. پس نگران نیستم و تمام هستی را یار و یاور خود می‏بینم.
بیاین با هم دعا کنیم
*****جذب گروهی******
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=773511
کلاس جادوگری یک جادوگر(جلسه 24 _سیستم آرزوها) سلام سلام سلام و هزاران سلام و برکت و توانگری برای همه ی شما. با جلسه ی بیست و چهارم از کلاس جادوگری ، همراهتون هستم با ادامه ی قوانین سیستم آرزوها. قبلش از همه ی دوستان خوبی که برام نظر یا آف گذاشته بودن، تشکر می کنم. خوب، بریم سراغ بقیه ی قوانین... قانون 27 _ ورود به راه سحرآمیز و جادویی "شهود ". الهام که هدایتی الهی است، مهمترین موهبت زندگی ماست.ما در مسایل مختلف زندگیمان،در بیشتر مواقع سعی می کنیم با ذهن استدلالی (عقل) ، جواب مسایل را پیدا کنیم. شخص عادی تقریبا" همه چیز را محال می انگارد. مثلا" عقل می گوید: "اگر من فقط ماهی سیصد هزار تومن ، در آمد دارم، پس امکان ندارد تا سه ماه دیگر بتوانم صاحب خانه ای بشوم که صد میلیون تومان قیمت آن است! بنابراین بیفایده است که فکر کنم می توانم با سیستم آرزوها آن را به دست بیاورم! " در حالی که در قانون معنویت، فقط زمان حال وجود دارد و بس! این کامیابی و فراوانی ، بر اساس میزان درآمد ما به دست نمی آید بلکه بر اساس مقام ذهنی و باورهای ما به وجود می آید. دو راهی عقل و شهود:ما مدام در مسایل مختلف زندگی ، خود را بر سر دوراهی می بینیم. سر یک راه عقل ما ایستاده با چرتکه ای در دست . او مدام دارایی ها و امکانات ما و میزان رسیدن ما به آرزوهایمان را بررسی می کند و معمولا" هم ، به جواب مناسبی نمی رسد! اما سر راه دوم ، "شهود " یعنی ندای قلبی ما ایستاده است.ندای قلبی یعنی عمل کردن به قانون معنویت. و قانون معنویت به ما می گوید که فقط باید آرزویمان را طبق قانون های سیستم آرزوها ، از خداوند بخواهیم و چگونگی برآورده شدن آن ربطی به ما ندارد. وقتی تصمیم می گیریم که از راه معنویت به آرزویمان برسیم، باید دنبال ندای قلبیمان حرکت کنیم، زیرا شهود، راهی است که خداوند برای رسیدن به آرزو سر راهمان قرار داده است! ( لطفا" به قانون 10 سیستم آرزوها مراجعه کنید. من در اون جا مثالی از خودم درباره ی پیروی از شهود، نوشته ام. ) کتاب مقدس ، شهود را " آوازی ملایم و آهسته " می خواند. در کتاب مقدس آمده : "اما معلمانت، دیگر بار مخفی نخواهند شد. بلکه چشمانت معلمان تو را خواهد دید. و گوشهایت، سخنی را از عقب تو خواهد شنید که می گوید راه این است. در آن سلوک بنما." خیر و صلاحی که خداوند برایتان در نظر گرفته است ، در همان راهی است که ندای قلبتان شما را به آن می خواند. حتی اگر عقلتان راه دیگری را پیش پایتان می گذارد، به آن گوش ندهید. به شهودتان ایمان داشته باشید. هر جا در تصمیم گیری دچار مشکل شدید ، مدام تکرار کنید : " خدایا! مرا با هدایت و شهودی روشن و واضح، هدایت بفرما. تمرین _ به لیست آرزوهایتان رجوع کنید. ببینید در مورد آرزویتان ، انجام چه کاری به دلتان افتاده بود! این همان شهود است! بی مهابا از شهودتان پیروی کنید حتی اگر عقلتان آن را نمی پذیرد! قانون 28 _از هیچ وضعیتی ناراحت نباشید تا وزن و سنگینی خودش را از دست بدهد. وقتی به اندیشه های منفی توجه می کنیم، به آنها پروبال می دهیم.بی اعتنا به ظاهر امور، جوری وانمود کنید که انگار همه چیز دارد به نحوی جادویی مطابق میل شما پیش می رود!همه ی اندیشه های مربوط به ترس، شکست، نفرت، و بدخواهی مانند علف های هرز یک باغ هستند که باغبان آنها را نکاشته و نمی خواهد. مدام تکرار کنید : " هر نهالی که پدر آسمانی من نکاشته، کنده می شود! " یک ضرب المثل چینی می گوید : " آدم عاقل دوخت و دوز لباسش را به یک خیاط ماهر می سپارد. " پس شما هم با باور اینکه طرح الهی زندگیتان را به دست طراح الهی می سپرید، خود را در شرایط عالی ببینید! در اوضاع نا بسامان که همه چیز خلاف میلتان است، به همه بگویید که همه چیز عالیست و دارد خوب پیش می رود! آن وقت، معجزات خیاط اصلی، از راه می رسند! فراموش نکنید در کتاب مقدس آمده که : " آنکه از بخت خود ، گلایه کند، به ملکوت نعمت در نمی آید!" قانون 29 _ایمان کامل به بار می نشیند نه ایمان نصفه! من در باره ی سپردن بار به خداوند و توکل به خدا ، زیاد صحبت کرده ام. اینجا می خوام به اون دسته از دوستانی پاسخ بدهم که مدام از من سوال می کنندکه چرا گاهی وضعیت ما از کسانی که قوانین ذهنی را قبول ندارند، بدترمی شود! می دونین چرا؟ چون ایمان نصفه، نتیجه ی وارونه می دهد! ایمان نصفه یعنی چه؟ یعنی گاهی کسانی که دنبال قوانین معنویت هستند، می بینند به نسبت زمانی که به قوانین ذهنی پایبند نبودند،آرزوهایشان دور تر و دورتر می شود! معمولا" این برای خیلی از دوستان من و حتی گاهی برای خود من هم پیش آمده! که تمرینات ذهنی را انجام می دهیم اما ته دلمان یک راه فرار هم می گذاریم که اگر به نتیجه نرسیدیم، خیالمان راحت باشد، که یک راهی باقی مانده است! این یعنی ایمان نصفه!و ایمان نصفه چون در اعماقش ، ترس از انجام نشدن آرزو را به همراه دارد، انرژی منفی زیادی را به همراه دارد و قطعا" راه را به برآورده شدن آرزوهایمان می بندد. مثال _کشیشی برای بازدید از یک دیر به فرانسه رفته بود.هر روز راهبه ها،کودکان زیادی را اطعام می کردند.اما آن روز بدون آذوقه مانده بودند. یکی از راهبه ها با نا امیدی به کشیش گفت که غذایی ندارند و بچه ها باید گرسنه بمانند. راهبه گفت که جز یک سکه ی نقره که آن را برای مبادا نگه داشته اند، پول دیگری در بساط ندارند. کشیش سکه را از او گرفت و آن را از پنجره بیرون انداخت و گفت : " اکنون تنها به خدا توکل کن! منتها با ایمانی کامل! " هنوز جمله ی کشیش تمام نشده بود که مردم با غذا و هدایا از راه رسیدند! به قول اسکاول شین ، این به اون معنا نیست، که همه ی داروندار خودتون رو دور بندازید. منتها به اونها متکی نباشید.به خزانه ی غیبی که خداست، تکیه کنید و این جمله از انجیل را فراموش نکنید : "... زیرا خداوند طلای ما و نقره ی ما و گنج ما خواهد بود! " تمرین _ به آرزویی که هر کار می کنید، برآورده نمی شه، خوب فکر کنید. نکنه شما هم سکه ی کوچک نقره ای را برای روز مبادا کنار گذاشته باشید و همون مانع ایمان کامل شما و باعث برآورده نشدن آرزوتون شده باشه! قانون 30 _پیدا کردن جوهر واقعی آرزو! من در یکی از پست هام به نام " پاسخ به دوستان وبلاگی " درباره ی اینکه چه طوری در زمان آلفا در باره ی آرزو هامون تجسم خلاق داشته باشیم، صحبت کردم. حالا می خوام یکی از مهمترین قوانین سیستم آرزوها رو بگم. مشخص کردن جوهر اصلی هدف در برآورده شدن یک آرزو نقش حیاتی داره. جوهر اصلی هدف یعنی علت اصلی ای که ما در اعماق وجودمون یک آرزو رو طلب می کنیم. نیت واقعی ما و احساسی که از رسیدن به اون آرزو به ما دست می ده، جوهر هدف نام داره. مثال _ مثلا" اگه ما در ذهنمون هدف و آرزومون رو با جزئیات کامل ، مشخص کردیم ، مثلا" گفتیم خانه ای می خواهیم که در خیابان فرشته ی تهران باشد با فلان قدر متراژ،چهار خوابه، با حیاط پر گل ، استخر، و... و توی خانه هم جزئیات دقیق رنگ دیوار، شکل پرده ها، و....را مشخص کردیم، و خواستیم در لحظات آلفا آن را تجسم خلاق کنیم و در حباب صورتی قرار بدهیم، ( به پست ذکر شده رجوع کنید )اول باید از خودمان بپرسیم : " توی این خانه چه کار می خواهم بکنم؟ " پاسخ به این سوال ، جوهر اصلی آرزوی ما را معلوم می کند. مثلا" من یک خونه ی بزرگ می خوام ، باید جوهر هدفم رو بدونم که آیا می خواهم در آن به دیگران فخر فروشی کنم؟ آیا می خواهم در آن ، با آرامش زندگی کنم؟ آیا می خواهم در آن عروسی بگیرم ؟ آیا می خواهم در آن مدیتیشن کنم؟ و... نکته ی مهم _ اگر جوهر هدفتان را مشخص نکرده باشید، بعد از برآورده شدن آن آرزو، بدترین جوهر های هدف ، عینیت پیدا می کنند! یعنی به قول استادم، خانم جهان، ممکن است ماشینی را که می خواهید، به دست بیاورید، اما ماشین دزدی از آب در بیاید، یا به محض خرید آن تصادف کنید ، یا برای عزاداری از آن استفاده بشود و... نکته ی مهم _اشتباه بیشتر ما اینه که فکر می کنیم جوهر هدف باید چیزی ایده آل و عالی باشد. در حالی که اگر جوهر هدف واقعی و همان چیزی که در ته وجود ماست، نباشد، هرگز سیستم آرزوها نمی تواند آن را به شکلی که ما می خواهیم ، بسازد. استاد من می گفت اگر در ته وجودتان میل دارید در خانه ی جدیدتان، به دیگران فخر بفروشید، جوهر هدف شما فخر فروشی است! پس الکی خودتان را اینگونه گول نزنید که من می خواهم در خانه ی جدیدم از فقرا پذیرایی کنم! بنابراین هنگام تجسم خلاقتان ، خود را در جوهر هدفتان تجسم کنید، یعنی در حال فخر فروشی به دیگران! چون این فکر برای شما سرشار از انرژی های نهفته است! نکته ی مهم _ مورد مهمی که در بالا گفتم، هیچ منافاتی با قوانین ذهنی ندارد. ما یک من ایده آل در درونمون داریم که دوست داره، بهترین انگیزه رو از داشتن و برآورده شدن یک آرزو، داشته باشه! اما من ایده آل ، در درون ما، هنوز به مرحله ی واقعی شدن، در نیومده! من واقعی ، می تونه همون من باشه که خونه رو برای فخر فروشی می خواد! در تجسم خلاق، من واقعی آرزو رو به تحقق نزدیک می کنه نه من ایده آل! نکته ی مهم _ نگران نباشید! احساس گناه نکنید! موقع تجسم خلاق، جوهر اصلی آرزوتون رو مجسم کنید. فراموش نکنید همیشه واقعی بودن بهتر و ارزشمند تر از ایده آل بودن دروغینه! بگذارید با خودتون رو راست باشید اون وقت به تدریج اون من ایده آل که می خواد از اون خونه در جهات خیر هم استفاده کنه، واقعی میشه! ( البته فراموش نکنید مطابق قانون کارماها اجازه ندارید در جهت ضرر دیگران چیزی رو تجسم کنید! ) بنابر این هر جوهر هدفی اگر باعث ضرر برای دیگران نباشد،شر نیست.پس با آنچه ته دلمان است، صادق باشیم. خوب! تا اینجا ما سی قانون از قوانین سیستم آرزوها رو با هم مرور کردیم. هنوز قوانین زیادی مونده، اما من ازتون اجازه می خوام که برای تنوع مطالب کلاس جادوگری، چند جلسه به مباحث دیگه بپردازیم، بعد دوباره به سراغ باقی قوانین این سیستم می ریم. قول می دم که مطالب خیلی خوبی در جلسات بعد خواهم داشت و خیلی زود هم آپ می کنم. پس خیلی زود دوباره می بینمتون. و اما شعار جادوگری این جلسه : خدایا! امیدم به مکاشفه و الهام است! از طریق شهودم ، توانگری فراوان را روزیم کن! آمین!
من می‏دانم که تمام هستی برای من خلق شده.. پس نگران نیستم و تمام هستی را یار و یاور خود می‏بینم.
بیاین با هم دعا کنیم
*****جذب گروهی******
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=773511
کلاس جادوگری یک جادوگر( جلسه 25 _ ارتباطات ) سلام سلام سلام سلام سلام! به کلاس جادوگری خوش اومدین! اگه یادتون باشه توی پست قبلی گفتم که قوانین اصلی سیستم آرزوها هنوز تموم نشده، اما به خاطر تنوع وبلاگ ، چند جلسه چیزهای دیگه رو می خونیم و بعد دوباره می ریم سراغ سیستم آرزوها. باشه؟ یکی از مباحث مهم در کارهای ذهنی ، ارتباط با دیگرانه. بنابراین ما باید اول از همه بدونیم قوانین مهم در ارتباطات ما با دیگران چیه و چی رو باید رعایت کنیم؟ این یکی از مباحث اصلی در NLP و همین جور اولین درسیه که برای تاثیر گذاری در دیگران و تله پاتی باید بدونیم.حتی در تجسم خلاق وقتی در باره ی شخصی آرزویی داریم، باید بدونیم که اون از نظر ارتباطات، چه جور آدمیه و بعد در باره ی اون تجسم خلاق کنیم، والا قوانین سیستم آرزوها نمی تونند اون رو به ما نزدیک کنند! اول از همه باید بدونیم: _ آدم ها از نظر ارتباطات چند دسته اند؟ 1 _ کسانی که ارتباطاتشون در جنبه ی شنیداری قوی تره. ( آدم های سمعی) 2 _ کسانی که ارتباطاتشون در جنبه های دیداری قوی تره. (آدم های بصری) 3 _ کسانی که ارتباطاتشون در جنبه های احساسی و لامسه قوی تره. (آدم های لمسی ) 4 _ کسانی که هر سه را با درجات مختلف دارند.( بیشتر ما جزو این دسته هستیم اما باید بدونیم ، خودمون و دیگران، در کدوم جنبه قویتر هستیم.) _خصوصیات آدم های شنیداری : این دسته از آدم ها، بیشر به شنیده هاشون توجه می کنند.خیلی سعی می کنند که صحبتهاشون شیوا و جذاب باشه و چون بیشتر تمرکزشون رو روی خوب حرف زدنشون می گذارند، معمولا" آهسته حرف می زنند و هیجان کمتری دارند. معمولا" حرکات دستشون هم موقع حرف زدن خیلی کم و کنده. این دسته از آدمها، وقتی می خواهند که چیزی رو توصیف کنند، معمولا، از جنبه های شنیداری اون رو توصیف می کنند. مثلا" ممکنه در مورد یه جای زیبا از طبیعت بگند که " نمی دونی چه صدای آبشار و رودخونه ای می اومد. شب که شد، همه جا پر از صدای جیرجیرکها بود. پرنده ها همه جا بودند و آواز می خوندند و....کاشکی یه ضبط صوت داشتم و صداها رو ضبط می کردم! هیچ خبری از صدای ماشین و شلوغی مردم نبود، همه جا فقط صدای طبیعت بود. ( اونها واسه مشاغلی مثل جواب دادن به تلفن، گوینده ی رادیو شدن و ...خیلی مناسبن.) _ خصوصیات آدمهای دیداری : این دسته از آدم ها، بیشتر به چیزهایی که به چشم می بینند، توجه می کنند. وقتی هم که می خواهند در مورد چیزی حرف بزنند، طوری صحبت می کنند که انگار تصویر اون جلوی چشمهاشونه. وقتی هم که چیزی رو توصیف می کنند، مخاطبشون فکر می کنه داره اون صحنه رو با چشم های خودش می بینه!اون ها معمولا" تند و زیاد حرف می زنند.و هیجان زیادی دارند و از حرکات دستشون هم زیاد استفاده می کنند. مثلا" اگه یه آدم دیداری بخواد جایی از طبیعت رو توصیف کنه، ممکنه بگه : همه جا سبز سبز بود. درختها اینقدر بلند بودند که انگار سرشون به سقف آسمون می خورد. رودخونه مثل آینه بود. می تونستی خودت رو توش ببینی. اگه یه دوربین همراهم بود، بهترین عکس ها رو ثبت می کردم.کاش نقاش بودم و اون منظره رو می کشیدم! ( معمولا" کسانی که نقاشی بلدن یا اون رو دوست دارن،جزو آدم های دیداری هستند.) _ خصوصیات آدم های لمسی: این دسته از آدمها ، بیشتر به چیزهایی که می شه لمسشون کرد، توجه دارند.از نظر احساسی، عمیق تر از دیگران هستند.خیلی در ظاهر آروم هستند اینقدر که گاهی فکر می کنیم دچار سستی و رخوت هستند. اونها سعی می کنند ملایم و متین باشند . اونها با چیزهایی که با دست میشه لمسشون کرد میانه ی خوبتری دارند. وقتی یک آدم لمسی می خواد جایی از طبیعت رو توصیف کنه، ممکنه بگه : پام رو که توی آب رودخونه کردم، سردی آب رو توی همه ی سلول هام احساس کردم. باد خنک هم می خورد به صورتم، گلهای کنار رودخونه مثل مخمل نرم و لطیف بودند. بوی عطر گلها هنوز داره دماغم رو قلقلک می ده و... ( اون ها عطر شناس های خوبی می شن! ) تمرین _ به آدم های اطرافتون فکر کنید و به خودتون. توی دفترتون بنویسید که به نظر شما ،هر کدوم ، جزو کدوم دسته هستید. اولین کار ، هم در ارتباط واقعی و فیزیکی ، و هم در ارتباط ذهنی و تجسم خلاق ، با یک آدم ، اینه که به حرفهاش و رفتارهاش دقت کنیم و ببینیم جزو کدوم دسته ی بالا قرار داره. البته فراموش نکنین، ما ،بیشترمون، همه ی این جنبه ها رو داریم اما حتما" یک جنبه قویتر از بقیه است. نکته ی مهم :چرا مهمه که بفهمیم اطرافیان ما جزو کدوم دسته هستند؟ مثلا " اگه آرزوی شما به دست آوردن یک دوسته و طبق قانون های سیستم آرزوها دارین درباره ی اون تجسم خلاق می کنین ، حتما" باید بدونین اون جزو کدوم دسته است. فرض می کنیم که آرزوی شما دوستی با یک فردیه که دیداریه. اگه شما توی تجسم خلاقتون ، مجسم کنید که دارید تلفنی با اون حرف می زنید و تلفنی بهش ابراز علاقه می کنید اون حتی اگه این انرژی شما رو دریافت کنه، احساس خیلی خوبی در اون به وجود نمی آد . اگه مجسم کنید که اون رو در آغوش گرفتین ، و دارید بهش می گید که چقدر براتون مهمه، باز هم همین طوره.! حتی گاهی ممکنه اون انرژی کاملا" مثبتی دریافت نکنه یا حتی انرژی منفی دریافت کنه! شما باید مجسم کنید که دارین به اون هدیه می دید، در حالی که کنارش هستین، بهش لبخند می زنید و ... این در دنیای واقعی و فیزیکی هم همین طوره. وقتی می خواین با همسرتون صحبت کنین، وقتی می خواین بچه تون رو نصیحت کنین، وقتی به هر دلیلی می خواین با کسی ارتباط برقرار کنین، باید حتما" از روی نوع حرف زدن و رفتارهاش، تشخیص بدین که جزو کدوم دسته است تا بیشترین تاثیرگذاری رو، روی اون داشته باشین. _ با هرکدوم از این آدم ها باید یه جور خاص برخورد کرد.این به این معنی نیست که بر خلاف واقعیت خودتون رفتار کنین، بلکه به این معنیه که بدونین ارتباط برقرار کردن درست، یک فن و هنره و مثل هر چیزی آداب داره. _ با آدمهای دیداری (بصری) چطور باید ارتباط برقرار کرد؟ اول از همه مراقب باشین که موقع مشکلاتشون به اون ها راه حل ندین، چون اونها احساس کوچک بودن و دیده نشدن بهشون دست میده. احساس می کنند شما نتونستین اون همه عنصر دیدن رو که در اون ها وجود داره، ببینید! و نتونستین باور کنین که اون ها خودشون خیلی خوب همه ی راه حل ها رو می بینند! توضیح و تفسیر زیاد حوصله ی اون ها رو سر می بره. بهترین کار اینه که با دقت و عشق بهشون گوش بدین و اون ها رو ببینید. نظر اون ها به هر چیزی که به چشم بیاد، جلب میشه. اونها عاشق کادو دادن و کادو گرفتن هستند. حتما" روی کادوی اونها ، احساس قشنگی رو که بهشون دارید، بنویسید تا اون رو ببینند و بخونند. والا ممکنه با بی تفاوتی اون رو به کناری پرتاب کنند! براشون نامه بنویسین حتی در حضور خودشون! با اون ها باید پر شور و پرهیجان بود. انگار هر روز اولین روزیه که با اون ها برخورد کردین! دیداری ها از آدم های شل و ول و آدمهایی که کند تصمیم می گیرند، متنفرند.اونها به اینکه از دید دیگران چه طوری هستند، خیلی اهمیت می دن. واسه همین مدام باید نشونشون بدین که در دید شما، بهترین هستند و دوستشون دارین . موقع حرف زدن با اون ها بهتره از حرکات دست و صورتتون بهترین استفاده رو بکنین. با اون ها رفتار مودبانه و خیلی احترام آمیز داشته باشین. فراموش نکنین همیشه جلوی پای یک آدم دیداری بلند بشید تا ببینه که چقدر براش احترام قائلید! _ با آدمهای شنیداری ( سمعی) چطور باید ارتباط برقرار کرد؟ چون سمعی ها خیلی به چیزهایی که می شنوند، اهمیت می دهند، موقع حرف زدن با اونها از جملات بسیار محترمانه و مودبانه استفاده کنین. هیچ وقت صداتون رو بلند نکنین و آروم تر از بصری ها با اون ها حرف بزنین.اگه بهترین حرفها رو با حداقل کلمات یا حس گفتاری معمولی یا بدون عشق، به یه شنیداری بگین اون هیچ چیز از مهربونی حرفهاتون نخواهد فهمید! سعی کنین شمرده و قشنگ با اونها صحبت کنین. سمعی ها از شنیدن جمله ی دوستت دارم بیشتر از هر هدیه ای خوشحال می شن. مدام باید از شما بشنوند که براتون مهم هستند. گذاشتن یه موسیقی قشنگ برای اونها خیلی آرومشون می کنه.اگه هزار تا کار براشون بکنین اما به زبون نگین که چقدر دوستشون دارین، باز هم انگار هیچ کاری نکردین! یادتون نره وقتی با یک آدم شنیداری تند حرف بزنید، اون دیگه هزاران نیکی و مهربونی ای رو که در عمل نشونش دادین، نمی تونه ببینه! اون قبل از هر چیز نیاز داره که شما رو بشنوه! و شما هم حرفهای اون رو بشنوین! پس مقابلش به سکوت فکر نکنین. ساکت شدن شما اون رو می ترسونه و فکر می کنه دیگه براتون اهمیت نداره! مدام با کلام تشویقش کنین. _ با آدم های لمسی چطور باید ارتباط برقرار کرد؟ با اون ها باید ملایم صحبت کرد. باید دستهاشون رو گرم فشرد . باید اونها رو در آغوش کشید تا باور کنند که شما در کنارشون هستید. هیچ چیز بهتر از یک تماس مهربان ، اونها رو آروم نمی کنه. این برای اونها از هر هدیه یا جمله ی دوستت دارم با ارزش تره. اگه هزار بار به اون ها عشق بدید اما موقع فشردن دست شما، احساس کنند دستتون سرده، اون وقت گیج می شن و فکر می کنن حتما" برای شما ارزشی ندارن. مثلا" اگه فرزند شما جزو لمسی ها باشه، حتما" موقع نصیحت کردنش، اون رو در آغوش بگیرین! بدترین راه ایجاد نفرت در یک آدم لمسی اینه که روی اون دست بلند کنید! یادتون باشه یک آدم لمسی با بدنش صحبت می کنه و با بدنش دریافت می کنه. گوش و چشم اون هرگز به اندازه ی بدنش نمی بینه و نمی شنوه! اول دستش رو بگیرید بعد باهاش صحبت کنید! اونها آدم های پر احساسی هستند و دوست دارند هر چیزی رو که دوست دارند، در آغوششون بفشارند! و اما قوانین ارتباطات: قانون اول _ در ارتباطات نباید از خود گذشتگی کنیم! وقتی ما از خودمان می گذریم، ناخودآگاه ما ، برای ما ایجاد توقع می کنه.ما با خودمون می گیم امروز من می گذرم و اصطلاحا" وا می دهم تا فردا اون بگذرد و وا بدهد! این جاست که بعد از مدتی ضمیر نا خود آگاه ما بعد از چند بار از خود گذشتگی می گه: پس من چی ؟ کی نوبت منه؟ و این جا دیگه فاتحه ی ارتباط خونده است! بعضی ها فکر می کنند کارهای ذهنی یعنی گذشتن کامل از خود! ابدا"! بله، درسته! شما هر چی ببخشید، دریافت می کنید، اما موقع بخشیدن تصمیم بگیرید بی قید و شرط ببخشید نه اینکه هر بخششی در شما ایجاد یک طلبکاری نهفته بکنه. قانون دوم _در ارتباطات همیشه دیوار شیشه ای بین خودتان و دیگران را حفظ کنید.یعنی همیشه فکر کنید یک دیوار شیشه ای بین شما و دیگران است! نه اینقدر نزدیک بشید که این دیوار ترک برداره و نه اینقدر دور بشید که نشه ارتباط برقرار کرد. متاسفانه بیشتر ما عادت کردیم که با یک سلام همه ی زندگی خودمون رو برای دیگران شرح می دیم و بعد که ارتباط قطع شد، تازه پشیمون می شیم. قانون سوم _در ارتباطات همیشه دیوار حرمت را حفظ کنیم.عشق یعنی احترام.بدون احترام عشقی وجود نداره! اگه ما حرمت دیگران، احساسات و افکار و عقایدشون رو نگه نداریم، کسی هم حرمت ما را نگه نخواهد داشت. یادتون نره دعوای بزرگ از شوخی کوچک شروع میشه! در ضمن فراموش نکنیم که، یکدفعه جوگیر نشیم! اگر دو نفر خط ارتباطشون پر رنگه و دارن با هم شوخی می کنن، ما اجازه نداریم فکر کنیم که می تونیم همون شوخی رو با اون ها انجام بدیم! قانون چهارم _ یاد بگیریم ارتباط هایمان را تفکیک کنیم.یعنی به قول استادم، به خودمون بگیم با این دوست قراره فقط تا سر کوچه بروم و با آن یکی تا قله ی قاف! با سومی تا پای پله هم نخواهم رفت! قانون پنجم _اول خطوط را کمرنگ بکشیم! بله!ارتباطات مثل نقاشیست! اول خطها را کمرنگ بکشیم، اگر مطمئن شدیم، درست است، آن ها را پر رنگ کنیم. چون خطوط کمرنگ رو اگر اشتباه باشند، راحت تر از خطوط پر رنگ می شه پاک کرد. خطوط پر رنگ، حتی اگه پاک بشن، جای چرکشون رو باقی می گذارن! قانون پنجم _اولین کار در ارتباطات شکستن حوزه ی مقاومت است! ما سعی می کنیم ، ارتباط را برقرار کنیم و بعد آن را به دیگری منتقل کنیم. اما این اشتباهه! چون ضمیر ناخود آگاه هر انسان، به صورت ذاتی، سدی از مقاومت ایجاد می کنه. اگه ما متوجه ی اشتباه شخصی بشویم و به او بگوییم "بیا به تو یاد بدهم ، چون داری اشتباه می کنی!" او حتما" مقاومت می کند و ضمیر نا خود آگاهش شروع به لجبازی می کند. این ارتباط ، راه دارد.در واقع باید فراموش نکنیم که ارتباط ، برخورد دو ضمیر نا خود آگاه به هم است نه برخورد فیزیکی دو آدم با هم! پس مهمترین چیز در یک ارتباط، این است که حوزه ی مقاومت مخاطب شکسته بشود تا بپذیرد که با شما ارتباط برقرار کند.قانون می گوید: راه این کار همانند سازی است! قانون ششم _ اول همانند سازی انجام می شود بعد انتقال ارتباط! نه بر عکس! " بندلر" می گوید: " وقتی نمی توانی کسی را شکل خودت بکنی، خودرا مثل او بکن! " انگلیسی ها می گویند: " وقتی در روم هستی، همان کاری را بکن که رومی ها می کنند! " به این می گویند " همانند سازی". همانند سازی یعنی وجه مشرکی پیدا کن که بتوانی از آن طریق به دل مخاطبت نفوذ کنی! یعنی ببینید، طرف مقابل شما چه چیزی را دوست دارد. مثلا" اگر کسی بخواد با یک فیزیک دان کوانتم ارتباط برقرار کنه، نمی تونه در اولین برخورد از یک مرغداری با اون حرف بزنه و نظرش رو جلب کنه! وقتی کسی از شعر متنفره، نمیشه با خوندن شعر ، به اون نزدیک شد! یک داستان واقعی _ پسر جوانی خیلی دوست داشت که با چارلز دیکنز آشنا بشه.این پسر 22 ساله، که می دونست دیکنز اهل این ارتباطات نیست، در رفتار اون دقت کرد ودید که دیکنز هر روز شش تا هشت صبح در پارک می دوه! اون یه لباس و کفش شبیه لباس دیکنز خرید و هر روز به فاصله ی صد متر با دیکنز، می دوید! پنج روز اول دیکنز به اون توجه نمی کرد اما بعد از پنج روز از اون پرسید: " چرا خودت رو شبیه به من درست کردی؟ " پسر به اون گفت : " چون خیلی دوست دارم مثل شما باشم و با شما دوست بشم!پس تصمیم گرفتم کارهایی رو که شما دوست دارید، انجام بدم! " شاید باور نکنین اما همین قضیه و تلاش پسر، باعث دوستی اونها شد و دیکنز شروع به هم صحبتی با اون پسر کرد! اون پسر بعد ها نویسنده ی مهمی شد! نتیجه : پس اگه ما بریم و از آدم موفقی سوال کنیم که راه موفقیتش چی بوده، ممکنه با ما ارتباط برقرار نکنه. راهش اینه که اول شبیه اون بشیم یعنی همانند سازی کنیم و بعد انتقال ارتباط ، برقرار می شه. قانون هفتم _ برای چیزی به نام دوستی باید وقت بگذارید و بهایش را هم بدهید! ممکنه بگید اصلا" چرا باید برای یک ارتباط این همه کار رو بکنم؟چرا باید زحمت همانند سازی به خودم بدم؟ یادتون نره این یک انتخابه! پس منتش رو سر طرف مقابلتون نگذارید! داستان تشنه شناس _ مردی برده ای رو به بهای گزافی خریدو تو جواب کسانی که می گفتن چرا اون رو خریده ، گفت که اون برده تشنه شناسه! همه پرسیدن یعنی چی؟ مرد گفت یعنی اون تشنه های واقعی رو از غیر واقعی تشخیص می ده! به خواست دوستان، مرد یک مهمونی بر پا کرد . هیچ آب یا نوشیدنی ای در مهمونی اون نبود. مهمانان که تشنه شده بودن به مرد گفتن : پس چرا این برده ی تو متوجه ی تشنگی ما نمی شه؟ برده گفت " هنوز تشنه نیستین! این قضیه ادامه پیدا کرد تا اون جا که یکی از مهمونها طاقتش تموم شد. از جاش بلند شد. شیر آب حیاط رو باز کرد و دل سیری آب خورد. برده جلو اومد و گفت : " حالا واقعا" تشنه بودین! " اگه حوصله ی وقت گذاشتن برای یک ارتباط رو ندارین ، پس واقعا" تشنه ی اون ارتباط نیستین! قانون هشتم _ در ارتباطات،آنچه را بر خود نمی پسندی، بر دیگران هم نپسند!اگه واقعا" تمایل به ایجاد یه ارتباط درست و پا برجا دارین، آنچه را که بر خود نمی پسندین بر دیگری هم نپسندین! اگه دوست ندارین، طرف مقابلتون به شما دروغ بگه، پس شما هم دروغ نگین! اگه کسی مدام پشت دیگران حرف می زنه، نباید ناراحت بشه که دیگران پشتش حرف بزنند! چون از هر دست که بدین، از همون دست، پس می گیرین.( قانون کارما) هر وقت مشکلی در ارتباط شما با کسی پیش اومد، هر وقت از رفتار کسی دلخور شدین، حتما" فکر کنید آیا خودتون مشابه اون رو انجام ندادین ؟ هر توقعی که از طرف مقابلتون دارید، فکر کنید آیا خودتون در همون شرایط حاضرین اون کار رو انجام بدین؟ قانون نهم _ یاد بگبریم در آدم ها نکات مثبتشان را پیدا کنیم و به آنها بگوییم. اگه ما با دیگران احساس رقابت کنیم، نمی تونیم هرگز از اونها تعریف کنیم.وقتی احساس رقابت با دیگران می کنیم که خودمون رو با دیگران می سنجیم.در حالی که این اشتباهه.ما فقط باید خودمون رو با خودمون مقایسه کنیم چون هر کدوم از ما منحصر به فردیم! پس در ارتباطات وقتی نقطه ی مثبتی از کسی می بینیم ، باید حتما" به اون بگیم. یادتون باشه باید حقیقت مثبت آدمها رو دید و به اون ها گفت. نه اینکه مثلا" به کسی که دماغ گنده ای داره الکی بگین که عاشق دماغ اون هستین! در اون دنبال چیز دیگه ای بگردین! مطمئن باشید در هر آدمی چیزی زیبا برای ستایش وجود داره! قانون دهم _ یادمان باشد همه ی آدم ها مثل ما ضمیر نا خود آگاه و خاطرات و ... دارند. وقتی به بانک می رید و می بینید کارمند بانک عصبانیه و کارتون رو درست انجام نمی ده، اول با خودتون فکر کنید که شما هم گاهی پیش می آد که عصبانی هستید و حوصله ی کسی رو ندارید! این جوری حد توقعتون در هر ارتباط ، پایین می آد و در جای درستش قرار می گیره. و اما شعار ما در ارتباطات اینه :" از ما به دیگران ، خیرو آرامش برسد، چه این ارتباط باقی بماند و چه باقی نماند! ( این همون عشق بی قید و شرطه! یعنی بخشیدن برای عشق بخشیدن! نه برای دریافت کردن! و این بالاترین درجه ی ارتباطه! ) خدایا! به ما کمک کن تا از ما به همگان ، تنها خیر و آرامش برسد! آمین!
من می‏دانم که تمام هستی برای من خلق شده.. پس نگران نیستم و تمام هستی را یار و یاور خود می‏بینم.
بیاین با هم دعا کنیم
*****جذب گروهی******
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=773511
کلاس جادوگری یک جادوگر(جلسه ی 26 _ دوست داشتن خود) سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام.این جلسه از کلاس جادوگری رو با کلامی از اشو شروع می کنم : " دوست داشتن دشمن، آسان است اما دوست داشتن خود مشکل.بسیار مشکل.تو خودت را خوب می شناسی پس چگونه می توانی خودت را دوست داشته باشی ؟ اما کسی که می تواند به خود عشق بورزد ، می تواند همه را دوست داشته باشد.به خود عشق بورز تا به هر کس دیگر عشق بورزی. اگر بتوانی به خود عشق بورزی، شرط اساسی عشق را تحقق بخشیده ای و از این عشق، صلح و آرامش بر می خیزد و صلح و آرامش دروازه ای است که ما از راه آن پیام خدا را دریافت می کنیم. " درسته! امروز می خوام درباره ی دوست داشتن خودمون صحبت کنم! شاید به نظر عجیب بیاد اما نود و نه درصد آدمها بدون این که حتی کاملا" آگاه باشن، خودشون رو درست ، دوست ندارند! _ اگر هنوز آرزوهایی دارین که برآورده نمی شه یعنی ضمیر ناخودآگاهتون شما رو لایق دریافت اون آرزو نمی دونه چون شما به حد کافی خودتون رو دوست ندارید! _ اگر هر جور بیماری جسمی یا روحی یا فکری به سراغتون اومده یعنی به حد کافی خودتون رو دوست ندارین! کتاب " تعلیم معجزات " میگه: "همه ی امراض، از عدم بخشایش ناشی می شوند.هرگاه بیماریم، باید به پیرامون خویش بنگریم و ببینیم که چه کسی را باید عفو کنیم." حالا من می خوام یادآوری کنم که شاید همه رو عفو کرده باشین اما خودتون رو چه طور؟ _ اگر فکر می کنید اونقدر که باید خوشحال باشید، نیستید یا اینکه هیچ چیز خوشحالتون نمی کنه، باز به همین دلیله! _ اگر دچار اضطراب، افسردگی، بی هدفی و بی انگیزگی هستین، اگه مدام آدم هایی سر راهتون می یان که مانع شما و آرزوهاتون هستن، برای اینه که نیمه ی تاریکتون ، شما رو بی ارزش می دونه پس آدمها و اتفاقاتی رو سر راهتون قرار می ده که یادتون بندازه شما دوست داشتنی و با ارزش نیستین! این ها رو گفتم که بدونین بر خلاف تصور، دوست داشتن خود سخت ترین کار در تمرینات ذهنیه. معمولا" توی ریشه یابی همه ی مسایل ، آرزوها، شکست ها و ... " به عدم احترام به خود " می رسیم. ما یک عالم تمرین ذهنی انجام می دیم و موفق می شیم دیگران رو ببخشیم، و دوست بداریم اما وقتی نوبت دوست داشتن خود می شه ، توی اولین تمریناتش کم می آریم! علم روانشناسی هم میگه که درونی ترین احساس هر کس، دوست نداشتن خود اونه و احساس گناه، برای این که اونقدر که باید ، خوب نیست! به ظاهر قضیه نگاه نکنین،اگه تمرینات خرد کردن ترس ها و نیمه ی تاریک رو درست انجام داده باشین، حتما" به این نتیجه رسیدین که اونقدر که باید خوب نیستم! فقط کافیه یه چراغ روشن کنین و اون رو به پنهانی ترین و تاریک ترین نقاط درونتون ببرین اون وقت حتما" یه دیو بی شاخ و دم می بینین که می گه : " تو اینقدر که باید خوب باشی، نیستی! "(توصیه می کنم حتما اول تمرینات نیمه ی تاریک رو انجام بدین بعد بیاین سراغ این درسها والا ممکنه به نتیجه نرسین) اگه هنوز هم به وجود این دیو در درونتون شک دارین ، صادقانه به خودتون بگین، چند بار تا حالا به خودتون گفتین :" خیلی دوستت دارم؟ چون بی نظیری! " و در مقابل اون چند بار به خودتون گفتین :"همه اش تقصیر خودمه! باز خراب کاری کردم ! و..." پس این رو به عنوان یک قانون به خاطر بسپرین : قانون : هر گونه عذاب ( جسمی، روحی و فکری ) به دلیل انزجار از خویشتن و احساس گناهست. دست کشیدن از این نفرت و انزجار، حتی مرض سرطان را نابود می کند." پذیرش خود" کلید دگرگونیهای مثبت است.احساس گناه، همواره جویای مجازات است و مجازات درد می آفریند. (پس هر دردی که در بدن، روح، فکر و احساستون دارین، یا دردی که از برآورده نشدن آرزوتون حس می کنین، به همین دلیله.) _ تمرین " من باید " : یک ورق و خودکار دستتون بگیرید و چند جمله بنویسید که با "من باید" شروع میشه.هر چقدر از این " من باید " ها دارید ، بنویسید. مثلا" : _ من باید پزشکی قبول بشم. _ من باید حتما" ماهی پونصد هزار تومن در بیارم. _ من باید حتما" تا دو ماه دیگه برم سر کار. _ من باید حتما" چاق تر بشم . و ... بعد جلوی هر کدوم بنویسید " چرا؟ " و بعد جلوی اون جواب رو بنویسید. لطفا" با خودتون صادق باشین حتی اگه جوابها تون مسخره هم باشه عیبی نداره.ممکنه به جوابهایی از این نوع برسین : _ مادرم گفته باید.... _ چون می ترسم که ... _ چون باید بی نقص و کامل باشم.... _ چون خیلی زشتم... _ چون خیلی بدهیکلم... _ چون خیلی تنبلم... _ چون همه مجبورند که.... _ چون موجود بی ارزشی هستم... " لوییز هی " میگه " این پاسخ ها نشون میده که گره ی کار شما کجاست!نشون میده که چه چیزی رو محدودیت خودتون می دونین! "هر بار که واژه ی باید را به کار می بریم،ثمره اش اینه که به زبون بی زبونی می گوییم که اشتباه می کنم، اشتباه کرده بودم، یا اشتباه خواهم کرد! حال آنکه من فکر نمی کنم در زندگی به اشتباهات بیشتری نیاز داشته باشیم! " حالا من از شما می خوام که شما برای همیشه واژه ی " باید " رو از فرهنگ لغاتتون حذف کنید! به جای اون واژه ی " می شد " را بگذارید. چون واژه ی " می شد " به ما حق انتخاب می ده و ابدا" هیچ احساس اشتباه و کم کاری رو در درون ما به وجود نمی آره. حالا تمام جملاتی رو که با " من باید " نوشتین، با " اگر به راستی می خواستم، می شد که ... " شروع کنین و دوباره بنویسید.مثلا" بنویسید : _ اگر واقعا" می خواستم، می شد که پزشکی قبول بشوم. و بقیه.... این بار می خوام جلوی این جملات بنویسید " پس چرا این کار را نکردم یا نمی کنم؟ " و بعد به تک تک اونها جواب بدین.در پاسخ ممکنه به جوابهایی مثل اینها برسین که : _ آخه از ته دل نمی خواستم.. _ چون می ترسیدم... _ نمی دونم این کار رو چه طور بکنم... _چون لیاقتش رو نداشتم... _و.... به قول " لوییز هی " معمولا" در می یابیم، خودمان را سالها برای چیزی سرزنش کرده ایم که هرگز نمی خواستیم انجامش بدیم. یا واقعا" انجامش از توان ما بیرون بوده. یا اینکه مدتها از خودمون انتقاد کردیم ، به خاطر چیزی که نظر خودمون نبوده!معمولا" چیزی بوده که شخص دیگری گفته که باید انجامش بدیم و ما برای به دست آوردن تایید دیگران فکر می کنیم فقط زمانی خوب و با ارزشیم که اون رو انجام بدیم! یعنی باز در نهایت می رسیم به احساس " اونقدر که باید خوب نیستم! " شما هم حتما" تمرین " من باید " رو انجام بدین تا ببینین که در فهرست شما چه چیزهایی هست که میشه با آسودگی کامل حذفش کرد! چند شیوه که نشانه ی آن است که خودمان را به حد کافی دوست نداریم: ( احساس بی ارزشی ) _اگه مدام به سرزنش و انتقاد خودتون مشغولین. _ اگه با بد غذایی، مواد مخدر یا الکل با جسم خودتون بد رفتاری می کنین. اگه سیگار می کشین و نمی تونین اون رو کنار بگذارید. _اگه فکر می کنید دوست داشتنی نیستین. _اگه بیماری جسمی یا روحی در شما به وجود اومده. _اگه در مورد چیزهایی که به خیر و صلاحتونه، مسامحه می کنید. _ اگه در آشفتگی و بی نظمی زندگی می کنید. _ اگه قرض و فشار واسه خودتون درست کردید. _ اگه دوستان یا همسری برای خودتون انتخاب کردین که باعث حس تحقیر شدنتون میشه اما نمی تونید اونها رو کنار بگذارید. _اگه وقتی دوستتون خسته است و مدام غر غر میکنه ، شما دلهره می گیرید که شما چه خطایی کردین که اون این طوری شده. _ اگه دوستی ارتباطش رو با شما قطع کرده و شما فکر می کنید حتما" باید اشکالی در شما باشه که اینطور شده. _اگه ازدواج و آشناییتون به جدایی رسیده و شما احساس تباهی و شکست می کنید. _اگه می ترسید به اضافه حقوق فکر کنید یا اون رو عنوان کنید. _اگه از این که هیکلتون شبیه مانکن ها نیست احساس حقارت می کنید. _اگه از صمیمیت می ترسید و نمی گذارید هیچ کس به شما نزدیک بشه. _اگه برای هر کاری نظر دیگران براتون مهم تر از نظر خودتونه و فقط می تونید کاری رو با جرات انجام بدید که دیگران تاییدش کرده باشند. _اگه راحت پولتون رو برای دیگران خرج می کنید اما برای خودتون سختگیرید. _ اگه چاق یا لاغر هستید. و... تمرین : لطفا" خیلی دقیق فکر کنید و با خودتون روراست باشید و به این سوال جواب بدید. "_شیوه ی شما برای " بی ارزش دانستن خود " چیه ؟! تمرین آینه :یه آینه ی کوچک رو توی دست بگیرید و به چشمهای خودتون نگاه کنید و اسم خودتون رو بگید و تکرار کنید : من تو را دقیقا" همان طور که هستی دوست دارم و می پذیرم. ببینید چه فکرهایی توی ذهنتون می آد؟ (خیلی خوشگل نیستین، نه؟ مگه میشه این آدم توی آینه رو تایید کرد در حالی که هیچ کس دوستش نداره، نه؟ مگه میشه آدم به این بد هیکلی رو دوست داشت، نه ؟ دیگه چی به فکرتون می رسه؟ ) این تمرین برای خیلی ها وحشتناکه. حتی ممکنه گریه تان بگیرد یا دچار خشم بشید. طبیعیه! یک عمر توی آینه نگاه کردید تا از خودتون انتقاد کنید، اون وقت حالا...! اما این تمرین فوق العاده به شما نشون می ده که مشکل اصلی کجاست! بله ... تایید کامل خودتون در مقابل این آینه ی کوچک و بی آزار خیلی سخته.نه؟این نشون میده که حالا داریم به مشکل ریشه ای راستینمون نگاه می کنیم! این که به اندازه ی کافی خویشتن دوستی نداریم. تمرین :حالا یک لیست بنویسید از ایرادها و عیبهایی که فکر می کنید ، دارید.آیا احساس می کنید که زیادی چاق، زیادی لاغر، زیادی کوتاه، زیادی کودن، زیادی پیر، زیادی جوان، زیادی زشت ، زیادی تنبل، و "بالاخره زیادی یک چیزی " هستید؟ و در انتها ، آیا آن طور که باید، خوب نیستید، نه؟! خوب! حالا می خوام یکی از مهمترین قوانین سیستم آرزوها روبگم، تا اهمیت " دوست داشتن خود " رو بفهمین. قانون 31سیستم آرزوها _ اگر خودمان را به حد کافی دوست نداشته باشیم، با هیچ روشی آرزوهایمان براورده نمی شود! چون اگر در ضمیر نا خودآگاهمان ، خودمان را آنقدر خوب ندانیم که لایق دریافت بهترینها باشیم، پس بچه غول بیشعور تمام سعیش را می کند که ما به آرزوهایمان نرسیم تا بیشتر یادمان بیفتد که لایق دریافت چیزهای خوب نیستیم! نتیجه : خوب! همه ی اینها رو گفتم تا به این نتیجه برسم که ریشه ی همه ی مسایل و مشکلات و بیماریها و برآورده نشدن آرزوها ،دوست ندا شتن خودمونه.حالا دیگه لازم نیست که زحمت حل عوارض جنبی از قبیل مشکلات جسمانی، مشکلات مربوط به روابط، مالی یا فقدان خلاقیت رو به خودمون بدیم. اجازه بدید اول بزرگترین مشکل رو حل کنیم و همه ی نیروی خودمون رو صرف حل مشکل " دوست نداشتن خود! " بکنیم. اون وقت می بینید که همه چیز خود به خود درست میشه. تو جلسه ی بعد میگم که باید چی کار کنیم. خدایا! کمکمان کن تا خودمان را همین طور که هستیم دوست بداریم. آمین!
من می‏دانم که تمام هستی برای من خلق شده.. پس نگران نیستم و تمام هستی را یار و یاور خود می‏بینم.
بیاین با هم دعا کنیم
*****جذب گروهی******
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=773511
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   justlike  |  2 ساعت پیش
توسط   minaminaaaa  |  1 ساعت پیش