خب لطفا نگید این چیزا الکیه و کلا انتقادی چیزی اگه دارید لطفا نگید چون حالم خوب نیس🙃و خب با حرفتون ممکنه حالم بدتر شه🙃♥️
خب من میرم یه آموزشگاه کنکوری.مدیر اموزشگاه و کلا موسس،یه اقای ۲۳،۲۴ ساله س ک دانشجو دندونپزشکیه.قدش بلنده و خب قیافش ن خوبه،ن بد،اخلاق هم خیلی مودبه:)
راستش پارسال،اولین باری ک دیدمش،یه حال عجیبی بود،ولی بعدش ازش خوشم نمیومد.بیشتر که دیدمش،میرفتم به بهونه ی مشاوره و... باهاش حرف میزدم،فهمیدم دوسش دارم:)و خب دوستام میگن فقد کراش زدی،ولی من میدونم حسم از کراش بیشتره:)))
راستش اون(البته الان مشاورمه،و در حد درس و ... چن بار حرف زدیم)اصلا انگار تو فکر این چیزا نیس و خب کلا اهمیت نمیده،نمیدونم... بعضی اوقات با بعضی کاراش فک میکنم اونم ازش خوشم اومده،اما در عین حال با بعضی کارای دیگه ش میفهمم اون هیچ همیتی براش ندارم.
و از حس اون کاملا بی اطلاعم،به دلایلی هم نمیتونم بهش در این باره حرفی بزنم.و فقد دلخوشم به اینکه میبینمش و باهاش حرف میزنم و مهم نیس درباره ی چی:)))
وقتایی که تو چشام نگاه میکنه،قلبم تو دهنم میتپه:/میبینمش هول میشم:)هرجا هس،فقد نگاش میکنم:)کل افکارم اول شده اون،بعدش درس:)فک میکنم تنها راه رسیدنم بهش درس خوندنمه و عملی کردن قولی ک بهش دادم برا اینکه مشاورم بشه (تو تاپیکای بعضیا دربارش حرف زدم)
الان بگید تکلیف من چیه؟چیکار کنم؟اصن حسم واقعیه؟علائم عاشقی چیه؟چجوری اونم به من علاقه مند شه:)؟