جریان از این قراره جاریم. انگار قبل اینکه با برادر شوهرم ازدواج کنه با پسر خالش رابطه عاطفی داشته اون دوست داشته باهم بودن بعد نمیدونم چی میشه پسر خاله میره ازدواج میکنه یک سال بعدم جاریم میاد با برادر شوهرم ازدواج میکنه مثل اینکه پسر خاله جاریم از همسرش جدا میشه
و با جاریم پنهانی در ارتباط بوده یه رابطه بینشون شکل میگیره برادر شوهرم هم متوجه این موضوع میشه حالا چه جور متوجه شده نمیدونم قیامت کرد دعوا بحث بعدم بچه یک سال نیمه از جاریم گرفت دست جاریم گرفت برد گذاشتش خونه باباش گفته خونه بابا باش تا طلاقت بدم
طفلک دخترش اونقدر گریه و بیقراری میکنه
برادر شوهرم میگه فقط طلاق
هر چی جاریم زنگ میزنه گریه میکنه التماس میکنه هیچی به هیچی با برادر شوهرم نمیشه حرف زد اونقدر عصبانیه
دلم برای بچشون میسوزه