من ۲ هفته اخر بارداریمه، حال و روزمو میدونید دیگه، که چقدر ادم بسختی میخوابه، استرس عمل و اینام که به کنار ،دید دیشب چقدر پراسترس بودم ازینکه رفتم دکتر بیهوشی و اینا.
ذره ای درک که نداره به کنار ، انگار اون میخاد بزاد که عصبیه و نمیخوابه و اخلاقاش مزخرف شده،
الان اومد بره سرکار من چنان خواب عمیقی بودم تو اتاق،
درصورتی که لباساشو دیشب گذاشت جلو در.
انقدر شعور نداره ،یهو اومد تو اتاق ،زد چراغو یهو روشن کرد، چراغی که نورش خییییییلی زیادهههههه، چنان از خواب پریدم☹
کسافط یه ببخشید نمیگه،یا یه نگاه نمیکنه که چجوری پریدی از خواب