بچها امروز رفتیم خونه مادرم
شوهرم اولش گفت برای شام بریم
من به یه دلایلی نمیتونستم بمونم
الکی یه بهانه آوردم و گفتم دو ساعت میشینیم و برمیگردیم
و شوهرمم گفت هر جور تو دوست داری
خواستیم بلند شیم بیایم
مامانم به شوهرم گفت ناراحتمون کردین که برای شام نموندین(بنده خدا میخواست احترام بزاره)
یهو شوهرم با حالت عصبانیت نگاه من کرد گفت چرا نمیمونی 😭
منم گفتم مامان من نمیخوام بمونیم امتحان دارم
ولی خیلی بد بوووود
خیلی ناراحت شدم
وقتی هم اونجا بودیم همون یکی دو ساعت کلا سرش توی گوشی بود و به جز دو سه کلمه هیچی نگفت
با اینکه بارها بهش گفتم وقتی میریم جایی خیلی بده همش سرت تو گوشی باشه
میخوای سرت توی گوشی باشه بشینیم خونه دیگه چرا بریم جایی
ولی اصلا روش تاثیر نداره