ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
اوممممم😅تو مودی که آدم به بن بست خورده حال خوشی نداره .... دلش از نزدیکاش هم گرفته ... یه چیزیو از ...
مجبور بودم چون راهی نبود که بخوام ازش برم. یه راه نبود و یه چاه. دوتا چاه بود که باید فقط یه کدومشونو انتخاب میکردم. رو یکیشون نوشته بود سخت و روی اون یکی نوشته بود آسون! مثل همیشه سخت برام جذاب تر بود. سختی آدما رو از هم میپاشونه. من نیاز داشتم که مثل یه قوطی رنگ پاشیده شم روی یه دیواره کثیف که روش پر از جای میخ بود. اونطوری میتونستم تاثیر گذار تر باشم. بزرگ تر باشم و بیشتر به چشم بیام. تا چشم به هم زدم روی دیوار بودم و کل دیوارو یه دست مشکی کرده بودم. فکر میکردم موفق شدم. فکر میکردم بالاخره تاثیر خودمو گذاشتم. حس میکردم قهرمانم و همه چی خوب و قشنگ بود تا اون لحظه که فهمیدم هنوز جای همهی میخا رو دیوار باقی موندن. باختم. باختم ولی یاد گرفتم. یاد گرفتم که هیچکس هیچوقت هیچ چیزی از بردن یاد نمیگیره!
نگا تجربه کردن یه چیزایی تو سن کم واقعا دردآوره، فکر کن اون زمانی که همسنات فقط مسیره اسباب بازی فروشی رو بلدن، تو توی همه مسیری قرار گرفتی، یه تنه گم شدی و پیدا کردی خودتو، چند سال بزرگتر میشی زمانی که همسنات دنبال عشق و عاشقین و دقدقه اصلیشون اینه، تو همه مسیری رو طی کردی و مشکلات واقعی رو با گوشت و پوست و خون درک کردی، یکم که بزرگتر بشی، زمانی که بقیه دنبال رفاقتن تو انقدر بدبین شدی به زمین و زمان که نمیتونی بیشتر از یه هفته کسی رو تحمل کنی.