یه برادر شوهر دارم ۴۲ سالشه مجرده مدتیه رفته تو کار دعا و جن و از این چیزا خیلی هم ادعای مومنیش میشه
بچم الان یک سالشه کوچیک تر که بود بغل عموش نمیرفت زیاد بعد از یه مدت کوتاه عجیب غریب به برادر شوهرم وابسته شده به طوری که از بغل اون بغل منو باباش هم نمیره هر طرف که اون میره بچم فقط نگاهش به اونه بعد ذوق میکنه میگه این بچه عاشق منه فقط منو دوست داره بعد هر موقع که نگاهش میکنم بچه رو بغل کرده داره دم گوشش یه چیزی میخونه یا بهش چای نبات میده من حالم واقعا خوب نیست دلم برای پسر طفل معصومم کبابه مثل دیونه ها همش دنبال عموشه با اینکه شهرامون دوره و خیلی کم و دیر به دیر میبینش من احساس میکنم با توجه به شواهد برای این بچه دعا خونده. تورو بخدا بگید چکار کنم