شوهرم به شدت به بچم وابسته هست جوری که بدون اون نمیخوابه میره رو تخت بچه میخوابه که کنارش باشه
هربار خواستم جای خواب بچم رو جدا کنم دعوا و کتک کاری کرد
اصلا منو نمیبینه با نگام حرفام منت میکنم بهم توجه کنه اما اهمیت نمیده یکی دوماهه تنها برای خودم تو پذیرایی میخوابم اکثر شبا با اشک و گریه
امشبم با آرومی گفتم تو پایین تخت بچه بخواب یهو قاطی کرد گفت به حق امام علی لال بشی تو دیگه صداتو نشنوم در رو محکم زد و بست
اینقدر گریه کردم نفسم درنمیومد ای کاش امشب که میخوابم صبح بیدار نشم
کاری کرد از بچم متنفر شدم از این تو راهی هم متنفر شدم وقتی تکون میخوره اعصابم بهم میریزه