ما که خواستیم زمین را برای مهربانی مهیا کنیم ، خود نتوانستیم مهربان باشیم . من در کوچه های زندگی به دنبال آرتانی وحشی و سادیسمی بودم که مرا با تیر عشقش زخمی کند ، که ناگهان ممدی از ته کوچه با پراید آمد ... ( امضام فانه من در کوچه های زندگیم به دنبال هیچ خری نیستم البته به دنبال یک آهو هستم آن آهو در پشت کوچه ای که ممد از تهش آمد در باغی سرسبز علف می خورد و از وجود من آگاه نیست ، آیا من قادر به شکار این آهو هستم ؟ خیر )
دست و پا گر بشکند با نسخه درمان میشود/ چشم گریان هم دمی با بوسه خندان میشود/ ای خدا هرگز نبینم بشکند قلب کسی/ دل شکسته باطنش از ریشه ویران میشود....دِل مَرَنجان که زِ هَر دل بخدا راهی هست ....چه زیبا گفته مولانا : تا نباشد امر حق برگی نیفتد از درخت