(طبقه بالای خونواده همسرم زندگی میکنیم ولی همه چیمون با همه از خوراک تا گردش ...)
الان که تابستونه خانواده همسرم میرن باغ و ما مجبوریم با اون ها بریم (من اصلا رغبت ندارم ولی مجبورم)
(باغ نیمه کاره هست و فعلا دوتا اتاق داره )چند روزو که تو باغیم خواهر شوهرم شبا پیش منو همسرم میخوابه(بزرگساله ولی میگه اتاق بالا مال خودمه باید اونجا بخوابم )
موقعی که ما میخوایم برگردیم خونه یا بهونه میکنم که باهاشون نریم باغ خواهر شوهرمم با ما میاد خونه (وقتی اون میاد بهخاطر اینکه تنهاست مجبور میشیم شبا پایین تو حال بخوابیم )
(یعنی چند روز هفته تو باغ پیشمون میخوابه حداقل دو روزم وقتی پدر مادرش تو باغن ما مجبوریم پایین تو حال بخوابیم )
به نظرتون من چیکار کنم که همیشه با ما نباشه ؟(احیانا خواستیم بریم خرید میگه منم فلان چیز لازم دارم و مجبور میشیم ببریم ، یا برای کاری میفرستن میگن دوتایی برین با یه تعارف که تو هم بیا راهی میشه چون از قبل آماده بود برای اومدن ، البته برای همسرم این موضوع عادیه ولی من ناراضییم)
نه مادرش میگه بیا ما بریم اینا زوج جدیدن تنها باشن ، نه خودش خجالت میکشه که چرا همیشه مزاحم بشم ( تاکیید میکنم که بزرگساله ولی مجرد )(در کل دختر زبون تلخیه که اکثرا تیکه دار حرف میزنه و بارها دقت کردم من وقتی با همسرم خوبم اون فقط با داداشش لج میکنه و وقتی من سردم با همسرم اون داداش دادلش راه میندازه خودشو براش لوس میکنه ) ( اینم بگم متاسفانه قصد ازدواجم نداره ، البته به من ربطی نداره فقط دست از سر من برداره )