الان جلوشونو بگیر ۱۲ساله دارم با خانواده شوهر زندگی میکنم با اینکه خیییلی از چیزامون جداست ولی روانم بهم ریخته مثلا مادرشوهر ظهر سه ساعت میاد بالا خونه من تلفن رو برمیداره زنگ میزنه خواهراش ومادرش بلند بلند ترکی حرف زدن وغیبت زنداداشاش رو کردن چون پدرشوهرم از غیبت بدش میاد .حالا من بچم اون تایم میخواد بخوابه خودم خوابم میاد کار دارم ینی درحد انفجارم هرچی ام داد میزنم سر بچها انگار نه انگار
کاش نمیرفتی اونجا از اول مستقل میشدین اعصاب فولادین میخواد مادرشوهرم میاد بالا برقای منو خاموش میکنه میگه کنتر نمیکشه بعد میرم پایین برقاش روشنه تلویزیون ماهوارش روشنه هیشکیم خونه نیست .یا میگه چقد برنج میپزی برنج گرونه بیشتر نونی بخورید 😤😤😤😤
ببین تیکه و متلک بنیان اصلی مشکلاته
اصلا غیر مستقیم حرف زدن از نظر من درست نیست
من خیلی تجربه چندانی ندارم سنمم زیاد نیست پس روی نظرم خوب فکر کن بعد عمل کن
یه چیز دیگه
میتونی حرفای منو یخورده قشنگ تر تبدیل کنی و بهتر بگی یعنی پر مفهوم تر
ولی نری بشینی دو ساعت حرف بزنیااا چون اینجور حرف خودتو بی ارزش میکنی
در حد دو سه خط کافیه
میگم بخدا اصلا گوش نمیده میگم برو تو اتاق بچه میخواد بخوابه یا جارو برقی میارم وسط که ینی کار دارم اصلا انگار نه انگار. برام دعاکنید خدا نظر کنه بهم دیگه صبرم داره تموم میشه بخدا فقط به خاطر شوهرم تاحالا صبرکردم چون خیلی آدم خوبیه ودوسش دارم دیگه نزدیک انفجارم
مادر شوهر و پدر شوهر منم کنترلگر هستن .
نمیخوان ما جدا بشیم چون اون موقع خرج زیاد میشه نمیخوان پسرشون از الان مشکل زندگی بکشه خودشونم میتونستن هرجمونو بکشن بگن جدا بشین ولی اون موقع چون دوتا گاز دوتا فر دوتا یخچال دو جا اب مصرف میشه ... نمیخوان جدا بشیم ...
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
21 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
25 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
