خب.. امروز چالش بود..
گفتی جای دیگ چالش میزنی و رفتی :)
تصمیم داشتم تو کلن بمونم.. اما جایزه های چالشو لازم داشتم
رفتم تو ی کلن
حس عجیبی داشتم.. طاقت دوری از تو و کلنو نداشتم.. احساس غریبگی میکردم .. ته دلم یجوری بود
حتی ب یکی از عضو های کلن هم گفتم چالشتون تموم شد دعوتم میدین؟
گفت بمون.
ولی خب ۶ روز طاقت دوری از کلنو نداشتم
نمیتونستم.. سردرگم بودم و برگردم یا ن .. گفتم امروزو میمونم
شاید فردا برگشتم کلن خودمون.. :))
هی فرندز انلاینو میدیدم و هی کلنتو عوض میکردی
فک کردم کلن خوبی پیدا نکردی... شایدم اشتباه فکر میکردم
دلو زدم ب دریا و دعوتت دادم .. و در کمال ناباوری اومدی =))))❤
حقیقتا دروغ چرا .. خوشحال شدم..
حتی بت پیامم دادم ک کلن گردی نکن یجا بند باش
یاد صحبتامون افتادم
همش صدا خش خش میومد و هی بت میگفتم یجا بند باش تا صداتو بشنوم
خب.. امیدوارم بمونی باهم دوباره برگردیم کلن
شایدم استارت اشتیمون شد.. :)
خداروچ دیدی شاید شد! :)
راستی.. دیشب خوابتو دیدممم😍
خیلی دلتنگ بودم .. با دیدن خوابت دلتنگیم کمتر شد
کثافت😂🤍
رفتیم یجا شهرستان بودیم..
لباس بلوچی پوشیده بودییی
نمیدونم چرا ولی انگار داشتم از مدرسه برمیگشتم و باهم قدم میزدیم
شهرستان خلوت بود.. رفتیم یجا چندتا بلوچ دیگم بودن
حالت خوب نبود :)..
غمگین بودی. انگار ی غمی ته دلت سنگینی میکرد
ناراحت بودم از این وضع
ولی خب دیگ.. سوار موتور شدیم دستمو انداختم دور کمرت.. رفتیم یجا..
حس و حال خوابمو دوست داشتم
اینارو گفتم ک یروزی بت نشون بدم..
امیدوارم زودتر اون روز برسه :)🤍
دوست دارم❤
۰۱.۴.۲
۱۵:۱۸
بماند.ب.یادگار🤍#