2777
2789
عنوان

جای من بودید چه می کردید....

91 بازدید | 4 پست

من دو تا خواهر شوهرم دارم یکی بزرگتر یکی کوچکترم

بزرگ تر واقعا عالی و خانوم هستش ولی کوچیکه یه کم اذیت میکنه، بچه خواهرشوهر بزرگ م بیمارستان بستری شده کسی هم نیست کمکش کنه من هم تا اونجا که تونستم کمکش کردم ولی چون تعطیلات هست همه برادرشوهرام و حتی مادرشوهرم رفتن مسافرت.... و تنها ست!!! خواهرشوهر کوچیکم گفت من می خوام برم کمکش و بچه هام رو شما دوساعت نگه دارید شوهرم هم قبول کرد اما این دوساعت شد پنج ساعت و نزدیک افطار بود ما گفتیم افطار بیا گفت نه چون فطریه میفته بعدش میام 

ما هم قرار بود بعد افطار ی کم بریم بریم با همسرم چون شوهرم بعد دوهفته تازه ازماموریت اومده بود.... اما ایشون با همسرشان رفتن رستوران و حدود ساعت ۹ و نیم که گفته بودیم می خواهیم بریم تازه اومد خونه مون


دو تا بچه داره که یکیش سه ساله شه، و من همش نگران بودم که دستشویی آتش نگیره چون من باردارم البته اوایلشه و اونا نمی دونن و خیلی می ترسم مثله قبلی سقط کنم وقتی اومد به دخترش گفت ا؟ مامان چرا جیش نرفتی؟ من خیلی عصبانی شد چیزی نگفتم اما خیلی هم تحویلشون نگرفتم و گرم سلام نکردم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

و شوهرم هم بهم چند بار جلوی اونا گفت حاضر شو زودتر... حالا راستش عذاب وجدان دارم که نکنه از مهمون خوب پذیرایی نکردم چون شوهرم گفت کاملا از صورتت معلوم بود که ناراحتی، بنظرتون من حق داشتم ناراحت باشمم؟

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  10 ساعت پیش