.به قدری در کودکی زندگی رو به کام من و برادر و مادرم زهر کرد که من یه بچه ی دبستانی همیشه ارزوی مرگش رو داشتم .تو بیرون خونه خوش اخلاق. و منطقی بود اما تو خونه وحشی بود .من و داداشم الان متاهلیم و بچه داریم اما هر دو مریضیم هر دو وسواس داریم و تا الان تتونستیم رو حرفش حرف بزنیم .یادم نمیاد خاطره ی خوبی داشته باشم خاطراتم همش دعوا و سروصداست .دلم میسوزه وقتی میبینم یکی با باباش صمیمیه ..شما بوذید همچین پدری رو میبخشیدید .چرا با ما همچین کرد ؟؟