من به این چیزا اعتقاد ندارم هر مشکل یا خیر خوبی که میرسه همه از طرف خداست
اما مادرم به این چیزا اعتقاد داره. وقتی پدرم یک خونه خرید رفتن تو آن خونه زندگی کردند همش اتفاق افتاد برادرم با موتوری تصادف کرد آن موتوری هم فوت کرد سال بعدش پدرم از هم تصادف کرد بستر شد سال بعدش یک اتفاق دیگری افتاد که به خاطر آن اتفاق برادر و پدرم به زندان افتادند
مادرم میگه همه به خاطر آمدن به این خونه هست مارو چشم زدن
یا چیزی گوسفندی قربانی نکردیم اصلا آرامش نداریم وقتی دام کردیم تو این خونه