من تو دوران حاملگیم رفتم خونه مادرم..
نمیومد ب منو پسرم سر بزنه زنگ نمیزد تا من پیم میدادم میگف اه دوباره شرو نکن کلا خیلی سرد بود حتی برا زایمانمم نیومد تنها رفتم درصورتی که اون پی خوشگذرونیش بود..
بعد زایمانم گف نیا خونه دعوا شد و گذاشت رف منم رفتم خونه مادرم نصف شب اومدم خونم اون نمیدونس من اومدم خونه با لبای رژی اومد داخل و عصبی که چرا اومدی تا لباشو گفتم دستو پاشو گم کرد و رف شست گف خون دندونمه..
زنگ زدم از رفیقش پرسیدم و اون همچیرو گف ، گف ما میگفتیم زنوبچه داری بچه دومت ب دنیا اومده و فلان شوهرمم میگفته به شما ربطی ندارع..
چنبار تو هموم دوران زنگ زدم رفیقش چون گوشی منو ج نمیداد ک رفیقش میگف ز زدم میگ با خانمم بیرونم..
بعد پیج دختررو پیدا کردم که تو ماشین ما استوری گرفته چنتا فیلم که تو مهمونی میرقصن پیدا کردم تو پیجش
خیلی داغون شدم خیلی ولی الان برام مهم نیس عاشقش بودم یجوری از چشمم افتادع اگ دس دختر بگیره بیارع خونه برام مهم نیس