هیچی کار خاصی نداشتم اومدم تف کنم و برم....از آزار و اذیت محارم گرفته تا چهار سال از عمرم رو افسرده بودن تا عشق یک طرفه ی نابود کننده از عذاب های خدا فقط و فقط تو زندگی یه دختر 20 ساله ....مشکلات خیلی خیلی زیاد شدن...کاشکی خدا میذاشت عاشقم شه و صلاحم رو در اون قرار میداد هیچی..هیچ کاری نداشتم...مثل همیشه... من هیچ وقت هیچ کاری نداشتم