بهش میگفتم مزاحم نشو ولی چشمم به گوشی بود زنگ بزنه و پیام بده نمیتونستم فراموشش کنم و همش یاد پیاما قبلش میفتادم و این چیزا
و اینکه خطم عوض کردم که زنگمنزنه ولی نتونستم تحمل کنم باز اون خط روشن کردم
خلاصش اینکه کنارم بود دیگه هیچی لازم نداشتم انگار تموم دلخوشی دنیا باهام بود آرامش داشتم و هر لحظه بهش فکر میکردم استرسش داشتم نگرانش میشدم و....
چقد خوبه عاشقی😊