امروز روزچهارمه مادربزرگم و از دست دادم
دیشب خواب دیدم رفتم خونه خودم یهو زنگ در خونمو میزنن مامانبزرگم میاد تو
غرق در آرایش میخندم میگم سر پیری معرکه گیری مامان عصمت
میخنده میگه مامانت آرایشم کرده توام بیا موهام و رنگ کن
دوست داره رنگ موهاش هم روشن باشه براش زنگ میکنم