امشب دختر عموی همسرم عموها و بچه هاشونو دعوت کرده که ما معمولا نمیریم به خاطر کرونا اما امسال خیلی اصرار کرد گفت بعد از شام بیاین ، با ماسک بشینین و فلان .
همسرمم گفت تولد مهرابه .بعد گفت باشه ، کیکم به جای خانه بازی میاریم خونه شما میبریم اونام گفتن اوکی . منم قرار شد دسر درست کنم ببرم