دستیارهای دکتر با یک قیافه ی مطمئن لبخند میزدن و من اشک میریختم... توضیح دادن که بابا جون تو یک هفته هم نشده عمل کردی و با این حجم کبودی و پف نباید بینی تو قضاوت کنی... گفتم اخه از قبلشم پهن تر شده که با خنده گفتن دقیقا همین مدرک حرف ماست که ورم هست و ما هر کاری هم کرده باشیم دیگه پهن تر از قبلش که نمی کنیم 😊
بهتر شده بودم که چسب زدن رو بم یاد دادن و نسخه ی جدیدو برامنوشتن ومن گیج و گنگ که چه حسی باید داشته باشم برگشتم خونه...
بعد از باز کردن گچ همچنان مواظبت کنین و هوای خودتون رو داشته باشین که البته ما مامان ها دیگه خیلی فرصت و وقت ناز کردن نداریم 😊
هر روز که چسب رو باز می کردم خیلی خوشم نمیومد و سریع می بستمش ، کبودی صورتم دوهفته بود و روشو کرم پودر میزدم که بچه ها نترسن... ورمم خیلی بهتر شده بود که باز نوبت ویزتم بود و رفتم مطب و اینباااار با ناباوری باز منو بردن پیش دستیار دکتر و وقتی پرسیدم دکتر کجاس گفتن ما رسیدگی می کنیم و اگه مشکلی بود پیش دکتر میفرستیم که واقعا جا خوردم... دستیار بسیار خوش اخلاق و گرم بود و با حوصله معاینه و رسیدگی می کرد... اما یک دفه چنان فشاااارری با شصت دست به یک طرف از بینیم داد که جیییغم هوا رفت و بی اختیار مچ دستشو گرفتم تا از خودم دورش کنم، قضیه این بود که چون استخوان بینی شکسته میشه ممکنه تیغه ی بینی کمی جا به جا بشه بر اثر خنده یا خمیازه یا گریه شدید...و به قول خودشون با ماساژ فرمش رو به حال اولیه و مطلوب درمیارن و واقعا به طور ناباورانه ای بعد از این فشار تیغه ی پهن و بیریخت من باریکتر و خوش فرمتر شد و اولین باز بود که توی اینه احساس رضایت کردم و نفس راحتی کشیدم... اون روز با اینکه شاکی بودم دکترو ندیدم اما با حال خوبی از مطب بیرون اومدم و ویزیت بعدی رو برای دو هفته بعد اوکی کردم...