انقدر ناراحت و عصبانیم از دست خاله وپسرخاله نکبتم که نگوووو داستان خاستگاریشون از من... و زندگیم

اگه ناراحتی کاری نداره همین الان عید با شوهرت میری مهمونی جلوی پسر خالت تا چشمش دراد هرجا هم خواست زر بزنه جوابشو بده تا دلت خنک شه 

میدونم چی میگی قشنگ درکت میکنم هر کاری هم بکنی باز اینا تغذیه شونو عوض نمیکنن به گو*خوری عادت دارن اصولا آدمای سطح پایین با خراب کردن وجهه اونایی که سر ترن ، میخان خودشونو بالا بکشن. 

وای وای وای، خاطرات منو زنده کردی  

منم پسر داییم خواستگاری کرد یعنی تا همین الان که هشت نه سال میگذره و هم من ازدواج کردم و هم اون خانواده دایییم از هیییییچ کوششی در جهت توهین و بی احترامی دریغ نکردن. هر چی تا الان متانت به خرج دادیم، کوتاه اومدیم، رفت و آمد و شروع کردیم باز ولی انگار نه انگار. دیگه تو آخرین حرکتشون مامانم گفت حق ندارید دیگه پاتونو خونه من بزارید. از مامانم بعییییید بودااااا‌‌.

ولی خب هر چی رفتاراشونو میبینم بیشتر از انتخاب نکردنم خوشحال میشم. خدا رو شکر که از زندگیمم راضیم دیگه حالا هرکاری میخوان بکنن.

عزیزم این ی واکنش دفاعی در برابر خواسته شماس 

باور کنید اهمیت ندادن و بی خیال بودن ب چنین جماعتی بزرگترین جواب کوبنده ب این افراد هست