2777
2789
عنوان

وقتی فهمیدی...

| مشاهده متن کامل بحث + 930 بازدید | 62 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من حالم بهم میخورد از هر چی زنو شوهره    

منم

بعد به همه بد نگاه میکردم. میگفای یعنی حتی بابا مامانم؟ حتی معلم دینیمون؟ حتی امام خمینی؟ نه از اون برنمیاد! یعنی تمام علی هم؟ بعد اونجا بود که از خودمم بیزار شدم و با دوستم تصمیم گرفتیم هبچ وقت ازدواج نکنیم! سالها گذشت و عروسی ما افتاد تو یه شب!

من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدان‌یا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "


دوستم برام قشنگگگگ توضیح دادد قشنگاااا 

هیچ دیه دلم اروم شد



حالا بگید چرا اروم شد

چون شکمم درد میکرد و بعضی اوقات غار و غور منم فکر میکردم حاملم هرچی مامانم میگفت ببرمت دکتر میگفتم نه عادیه هیچی نیس  قشنگ تجسم میکردم اون موقع که دکتر خبرو به بابام میده اونام میندازنم بیرون منم تو اشغالا بچمو بزرگ میکنم  

    هی خدا دلم گرفته گله دارم...                                                                            عین کفتر غریبی که جا نداره.....                      شا پرشو شکستن و هی بی قراره.....                                                              حسی به پرواز نداره؛دلشوره داره....
منم بعد به همه بد نگاه میکردم. میگفای یعنی حتی بابا مامانم؟ حتی معلم دینیمون؟ حتی امام خمینی؟ نه از ...


        اره دقیقا منم یه روز با مامانم و بابام قهر بودم  

کاش مےشُـد خَنـدِه هاتـو سِیـو کَـرد واسِـہ هَمیشِـہ..:)

الان که بهش فک میکنم اصلا برام مهم نبود😶

یه جایی تو زندگیم فهمیدم که خدا مهربونه ولی برای من نه بخشنده اس ولی برای من نه شفادهنده اس ولی برای من نه دست گیرنده است ولی برای من نه اگه موقع خوندن این متن حس‌کردی که من اشتباه میکنم تو یه انسان خوش بختی قدر زندگیتو بدون 

منم یبار یکم دیر پ.. شدم فک کردم... سانسور میکنم روم نمیشه مثلا بگم😂😂انقد حالم بد بود کاریم نکرده بودم شب وروزم یکی شده بود😂

 معجزه در لحظه اتفاق میفته...آماده باش

من فک میکردم زن و مرد کنار هم بخابن بچه دار میشن 😅😂

محله ما یک رفتگر دارد،صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم میکندو من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم ،حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود....همسایهطبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است ،گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی میکنمو او فقط سرش را تکان می دهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کندبه شخصهاگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم ، جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر ، بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است.تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد#کتاب چند کلام ساده
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792